ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

تفاوت نسل ما و نسل آنها

پسر یکی از عمه ها در شرف جدا شدن از همسرش هست.

حالا کاری به جزییات ندارم در هر صورت عروس خانم جهاز رو جمع کرده و رفته و تقاضای مهریه و نفقه و طلاق و خلاصه هرچی بوده رو تقاضا داده. 


اما ....

دو شب پیش مادر بزرگ جان اینجا بودند. ازشون در مورد داستان پسر عمه جویا شدیم. 

میگفتن :

- دختره از اول معلوم بود دنباله چی هست. اینا که قبلش هم دیگه رو نمیشناختن دختره روز عقد عزیزم عزیزم راه انداخته بود!!

- وقتی توی جمع بودن بچه ام ( پسر عمه!) میرفت روی یه صندلی تکی مینشست این میرفت روی زانوش خوب معلوم بوده دیگه.

- همش جلوی همه قربون صدقه اش میرفته و به مادر شوهرش میگفته این اقا حسام لب های خیلی قشنگی دارن.

- یا چرا وقتی که ازدواج کرده ما که سال ها این پسر رو پرهام صدا میزدیم گفته باید بگید آقا حسام .

- چرا شب عقد نذاشتن توی تالار موسیقی باشه اما بعد رفته توی اتاق برای شوهرش عربی رقصیده؟!!

و هزار تا چیز دیگه 

حرف هایی که میزدند من رو حسابی به فکر فرو برد.

به فکر اینکه چقدر ما تفاوت نسل داریم. چیز هایی که از نظر مادر بزرگ من که خیلی هم مثلا مدرن هستند و آمریکا رفته و غیره و غیره هستند این قدر عجیبه در حالی که به نظر من فقط و فقط عاشقانه های دو تا جوون تازه ازدواج کرده هست. 

اینکه آدم جلوی بقیه به شوهرش ابراز عشق کنه یا دستش رو بگیره ببوستش ( نمیگم حالا لب های فیلمی بگیرند یه بوس کوچولو روی گونه) چه عیبی میتونه داشته باشه جز علاقه ی دو طرف؟ 

یادمه مامانم از قول خاله جانش تعریف میکرد که شب عقدشون خاله جانش اینقدر سرش رو پایین می گیره که گردن درد میگیره که مبادا بگن عروس بی حیا هست!

تعریف ما از ازدواج چیه و تعریف اونا چیه؟

کاش میتونستم بدونم واقعا از نظر ایشون یک تازه عروس باید چیکار کنه.

البته من وقتی که ازدواج کردم تا همین امروز مادر بزرگم هر بار به من تلفن میزنن و گوشزد میکنن که قبل از اینکه شوهرت بیاد خونه لباست رو عوض کن آرایش کن لباس تکراری نپوش. به خودت برس و هزار تا چیز دیگه 

پس چرا ایشون که همیشه این حرفا رو به من میزنن حالا دارن این چیزا رو میگن ؟

نمیدونم بگم از تفاوت نسل هاست یا دلسوزی و خود گول زنی برای غصه ی طلاق پسر عمه؟!


پی نوشت: 

۱- یلدا مبارک 

۲- رفتم آش خوردم مسموم شدم :))

۳- در راستای تغییر روحیه از هفته ی دیگه میرم کلاس خود آرایی . شوهر جان هم خیلی استقبال کرد

۴- همش دنبال پست ها و مطالب طولانی میگردم برای تایپ که این صدای تیک تیک ناخن ها رو بیشتر بشنوم :))) عجب دل خجسته ای دارم من=))


نظرات 13 + ارسال نظر
دخترقوی سه‌شنبه 3 دی 1392 ساعت 05:10 http://summer1392.persianblog.ir

چرا همیشه شما مریض میشینو بیمارستانید
خب میپرسیدی ازمادربزرگت

چون زمانی که ما حالمون بد میشه دکتر مطب نیست که بریم مطلب پس فقط میمونه اورژانس بیمارستان!
توی شهر های بزرگ مثل تهران این خیلی طبیعی هست که زیاد مریض بشی بخاطر آلودگی شدید هوا تقریبا همه مسموم هستن و اگر یک ویروس جدید وارد بشه به صورت اپیدمی همه گیر میشه

دختر گندمگون دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 14:40 http://dokhtaregandomgon.blogsky.com

کاش بزرگترها وساطت کنن نزارن 2تا جوون از هم جدا بشن.بالاخره هر مشکلی راهکاری داره.
در ضمن یلدای توهم مبارک عزیزم.

میدونی چیه عزیزم. متاسفانه سعی کردیم اما دختر پاش رو توی یه کفش کرده طلاق میخواد.
کلا خانواده ی عجیبی هستند. اما پسر عمه ام دوستش داره میگه میخوام زندگی کنم!!

سحر یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 01:02 http://inequity.persianblog.ir/

نه والا خیلی هم عروسه خوبی هستی وقتی اینجوری میگن باید جوابشون رو بدی مثله من

=)))))

سحر شنبه 30 آذر 1392 ساعت 12:59 http://inequity.persianblog.ir/

به نظر من خود گول زنی واسه غصه طلاق پسر عمه هست وگرنه به نظر منم عیبی نداره که زن یا مرد هم دیگر رو ببوسن توی جمع یا دسته همو بگیرن ولی قضیه ما جالب بود شوهرم فکر کنم خیلی با حیا هستالبته خجالتی میشه گفت اصلا روش نمیشه دسته منو توی خیابون بگیره یا وقتی بوسش میکنم جلوی خانوادش میگه این کارو نکن زشته و خیلی چیزای دیگه بعد جالب ترش اینه که مامانش میگفت شاد و شنگول باش با وحید خوب باش بعد وقتی باهاش خوب میشدم و صمیمی حسودیش میشد و یه کاری میکرد بینمون تفرقه بندازه

شوهر منم اولش خجالتی بود بعد یک بار باهاش حرف زدم گفتم ببین من و تو محرم هستیم کار خلاف شرع هم نیست پس خجالت نداره
یک بار هم مادر شوهرم چند تا عکس از ما دیدن از این آتلیه ای ها. که ژست عکس بوس بود ( لب) گفتن واااا چقدر عکس این طوری گرفتید زشته..
منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم جوونیم الان نکنیم کی بکنیم؟
( من عروس بدی هستم میدونم

خاتون شنبه 30 آذر 1392 ساعت 12:59 http://www.shahrefarange.blogfa.com

سلام.اول اینکه خیلی غصه م می شه که خبر جدایی دو نفر رو می شنوم
بعدش هم راستش به نظر من فرهنگ عروس و مادر شوهری هیچوقت از بین نمی ره.همه این مسایل شاید اگه از طرف نوه مادربزرگت بود نه عروسش جور دیگه ای تلقی می شد.البته شاید.
کلاس خودآرایی.چند سال پیش با همکارا ویرمون گرفته بود بریم که نشد.برو و تجربیاتتو بگو.شاید منم رفتم خواهر.خوشجل مشجل می شیا.

آره منم همین طور :(
من میرم خواهر اگر دیدم خوشگل شد و خوب بود به تو هم میگم خوبه این کار ها رو یاد بگیریم :))
بیچاره دل پسر ها

ریحانه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 10:41 http://6962576.blogsky.com

بانو جان داری میگی ادم دنبا دیده ای هست وبه خود شما هم کلی سفارش میکنه که چیکار کنی واسه شوهرت
پس بزارش به حساب دلسوزی پسر عمه جان
ولی یکم هم تفاوت نسلی هم داریم هاااااااااااا نکه نیست ولی بیشتر دلسوزی
ببین ما ها هیچوقت از تو دل کسی خبر نداریم که چرا و به چه دلیل دارن این کار و میکنن
پس نمیشه در موردشون قضاوت کرد
1- یلدای شما هم مبارک خانومی:)))
2-حتما برو دکتر خوب بشی چقدر مریض میشی دختر یکم ب فکر سلامتیت باش مادر:((((
3-خیلی خوبه اونوقت بلدی همه جوره خودت رو خوشمل کنی ولی نری خودت رو عجق وجق کنی
4- خوبه دل خجسته خخخخخخخ

آره مادر بزرگم دلش برای زندگی حسام میسوزه . توی نوه ها اون از همه ساکت تر و مظلوم تره .
۲- خوب شدم همون دیشب بود آش خوردم از بیرون دیگه نمیخورم
۳- وای نه اصلا دوست ندارم. حتی کار های دختره رو دیدم و مطمئن شدم که کلا ساده کار میکنه. حتی عروس ها ش رو هم دیدم خیلی ساده و شیک بوده.
فکر کن از این عجیب غریب ها ووووووی

خواهرشوهر شنبه 30 آذر 1392 ساعت 10:27 http://harfayekhaharshohari.blogfa.com

یلداى شما هم خوش
اخه اینا تقصیر ندارن، اینجورى بزرگ شدن
نمیشه بهشون خرده گرفت
الان خوبى ماه جان؟
خیلى هم خوبه که میرى خودارایى
به نظرم این کلاسىِ که همه باید برن
به درد میخوره

آره. میدونی هم هزینه ی آرایشگاه کم میشه
هم بعضی وقت ها من دلم میخواد برای یه مناسبت آرایش متفاوت کنم هر بار رفتم ارایشگاه برای عروسی آرایشم کرده حالا فکر کن مناسبت خاستگاری بوده یا تولد یا هرچی

زویا شنبه 30 آذر 1392 ساعت 10:11 http://zehnemanedige.persianblog.ir

ایشالله که پسرعمه ات خوشبخت بشه :)
این تفاوت نسل ها که هست اما خب قضاوت های اینجور مواقع معمولا درست نیست دیگه، همه حس بدی پیدا میکنن به طرف مقابل
یلدای شما و همسری هم مبارک :)
مسمومیت چرا؟ ایشالله که چیز مهمی نباشه
صدای تیک تیک ناخن ها خیلی باحال بود

نه آش از سید مهدی توی ولیعصر خوردم
دفعه ی اول نبود اما این بار مسموم شدم

آرزو شنبه 30 آذر 1392 ساعت 09:24 http://omidandarezo.mihanblog.com/

یه عادتی که بیشتر مردم ما (البته من با مردم کشورهایی دیگه آشنایی ندارم، شاید اونها هم همینطوری باشن) دارن اینه که برای هر موضوعی دلایل یکسان میارن!
مثلا اگه یه نفر کل زمستون سرما نخوره میگن: چون هر صبح میرفته ورزش بدنش قوی بوده سرما نخورده! حالا اگه همین آدم دو بار سرما بخوره میگن: چون هر صبح تو سرما میره بیرون از خونه تند تند سرما میخوره!
دقت کنی خودمون هم تقریبا همینطوری هستیم.

ضمن اینکه قدیمی ها خوششون نمیاد که ابراز محبت توی جمع باشه
به نظرشون همه کارهای عاشقانه باید برای زمان دو نفره باشه

حرفت خیلی درست بود عزیزم کاملا موافقم

آرزو شنبه 30 آذر 1392 ساعت 09:19 http://omidandarezo.mihanblog.com/

دختر میری کلاس خود آرایی مواظب خودت باش، با اون ناخن های خوشگل، به خودت هم برسی که دیگه حتما می دزدنت!

=))) اره شوهرم باید بترسه :))

صنم شنبه 30 آذر 1392 ساعت 09:17 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام. خب هرچقدر هم که زمونه بگذره یه کارایی توی جمع پذیرفتنی نیس تو ایران
کلاس خودآرایی خیلی خوبه برا من که واقعا لازمه اصصصصلا بلد نیستم

آره درسته توی جامعه ی سنتی ما خیلی چیزا دیر جا می افته اما نمیشه اینا رو پیراهن عثمان کرد بر تن این ازدواج پر از اشکال.
ازدواجشون اونقدر اشکال و اشتباه داره که این حرکات عاشقانه فقط حساسیت الکی محسوب میشه

زنی در مه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 08:49

سلام بانو جان
ببخشید این چند وقت بخاطر کسالت فسقل و بعد هم خودم کمی بهت سر نزدم.
چه کردی با خودت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهتر نیست به جای قرص از ورزش استفاده کنی؟
من از تجربه یوگا خیلی راضیم. شنا هم که عالیه.
اگر اهل رقصیدن هستی رقص عربی خیلی به تقویت روحیه کمک میکنه. خوشحالم ناخن کاشت من دوست دارم اما چون همیشه وقتی وضوع میگیرم آروم میشم نمیتونم لاک بزنم.
مراقب خودت و سلامتیت باش.

سلام عزیزم.
راستش فشار های این مدت اینقدر عجیب و زیاد بوده که فقط یوگا یا شنا یا هر دو فایده نداره. افسردگی شدید با خشم و عصبانیت قاطی شده خلاصه آش عجیبی شده برای خودش.
مراقب خودت و فسقل باش
منم خیلی دارم روی خودم کار میکنم بهتر بشم.
خیلی اهل رقص نیستم اما یوگا رو بدم نمیاد امتحان کنم

بانوی خانه شنبه 30 آذر 1392 ساعت 07:54 http://1zojeashegh.blogfa.com

زندگی ارزشش خیلی بالاست کاش باهم منطقی صحبت میکردن و باهم به توافق میرسیدن. خیلی غمگین میشم از این اتفاق

وای عزیزم اگر از کارهاشون بگم فقط میخندی!
شاید بهتر که همین الان جدا بشن تا بعدا با یک بچه!
چیزی که من از اینا دیدم منتطقی توی کارشون نیست.
از خانواده ی عروس چیزهایی شنیدم که آبروی هرچی اصفهانیه بردن.
دیگه خودت اصفهانی هستی میدونی چطوری هستیم دیگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد