ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

راهنمایی سال های کابوس من

سلام

مهربانو جان چند وقت پیش در مورد دوران خوش دبیرستانش پست گذاشت و من رو به فکر فرو برد. به سال های دور به سه دوره ی دبستان- راهنمایی و دبیرستان 

بعد یاد این افتادم که دوران راهنمایی من بدترین دوران عمرم بود. 

توی بهترین راهنمایی اصفهان درس میخوندم. غیرانتفاعی بود. البته اونموقع ها مثل الان قیمت ها سر به فلک نمیکشید. ولی بچه ها گلچین شده بودند. همه هم از نظر سطح مالی در یک سطح. اما هر کس با یک روحیه ی متفاوت. خیلی زود اونایی که مثل هم بودند جذب هم شدند. من با دو نفر دیگه یک مثلث دوستی رو درست کردیم که هنوز هم پابرجاست با اینکه هرکدوم یک گوشه ی دنیا هستیم

اما گروهی هم بودند مقابل ما اول ۳ نفر بودند و تا سال اخر شدند ۵ نفر. گروهی مغرور که بالاتر از خودشون رو نمیدیدند. فکر میکردند خودشون بهترین و بالاترین بچه ها هستند. 

اون موقع ها تنها کسی که به جز من اقامت خارج داشت یک دختری بود که کلا متولد ایران نبود و بقیه هیچ اقامت خارجی نداشتند. اما اینقدر دماغشون رو بالا میگرفتند که فکر میکردی هرکدوم بچه ی فلان الماللک یا فلان الدوله هستند. 

من اون موقع ها اعتماد به نفس پایینی داشتم البته هنوزم خیلی اعتماد به نفسم بالا نرفته !! اونا هم از همین نقطه ضعف من استفاده میکردند و من رو اذیت میکردند.

زمانی که سال دوم دبیرستان بهشون خبر رسید که من از ایران رفتم چندتاشون سعی کردند با من ارتباط دوستانه برقرار کنند. اما بعد...

اون موقع ها خیلی بچه بودیم اما حالا هرکدوم ۲۷-۲۸ سالمون شده اما اونا عوض نشدند. 

از اون گروه ۳ نفرشون از ایران رفتند اما باز هم کشوری که من زندگی میکنم از اونا بهتره و باز هم اونا برای من قیافه میان :)))

گاهی فکر میکنم آدما فرقی نمیکنه اگر بچه باشند و حسود بزرگ هم بشن حسادت هاشون بزرگتر میشه فقط همین 

چرا ما نباید اگر خانم ایکس از ما موفقتر یا در سطح ما هست تخریبش کنیم؟ یا اصلا چه حقی داریم کسی که حتی از ما پایین تر هست رو بکوبیم؟ 


پی نوشت:

۱-پازل کمی بیشتر پیشرفت کرده. اما فردا مجبورم جمعش کنم . مامان شوشو میاد دیدن بابام و مامی جان گفتند که باید جمع بشه. فعلا با شوهر جان در حال مذاکره هستیم که جمع نشه 

۲-امروز یک دوست رو دیدم . بعد از مدت ها یک تنوع خیلی خوب بود. کلی هم از مصاحبت باهاش لذت بردم 


نظرات 18 + ارسال نظر
ریحانه شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 19:18

اونا ادم عقده ای هستن
خودتو ناراحت نکن عزیزم برا همه از این جور چیزها بوده

قربونت برم عزیزم

شایان فرد شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 19:16 http://dabir64.blogfa.com/

سلام
مقیم کجایید ؟

سلام
آمریکا ی جنایت کار

خانم اردیبهشتی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:35 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
من هم از راهنمایی خاطره خوشی ندارم! راستش من توی راهنمایی با یکی دوست شدم که فکر می کردم بهترین دوستی زندگیم می تونه باشه! ولی این دوست بدجوری بهم خیانت کرد و از پشت بهم خنجر زد!!! این باعث شد چشم هام بازتر بشه! ضربه بدی به اعتمادم بود!

متاسفم
اما متاسفانه خیلی ها هستند که از اعتماد ما به عنوان یک دوست سو استفاده میکنن.

marzi شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 13:11 http://rozegaremarzi.blogfa.com

باران پاییزی شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 09:00 http://baranpaiezi.blogsky.com

خب خیلیهامون با وجود بالا رفتن سن و قد و وزن اما تفکرات کودکانمون هنوز در قلب و ذهنمون جا خوش کرده و متاسفانه این سیکل معیوب رو به فرزندانشون هم به ارث میگذارند..
این پازل رو قبل رفتن تموم کن دیگه بانو جان

آره دقیقا.
پازل هم فکر کنم امشب تمامه.

برای تو شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 02:17 http://www.dearlover.blogfa.com

حسادت همیشه رابطه ها رو تخریب کرده اگر چه به خود شخص هم خیلی اسیب زده اما دیگران رو هم از این رنج بی نصیب نمی گذراه ادم حسود

بله درسته

دلارام مهربون شنبه 5 بهمن 1392 ساعت 00:13

کدوم کشوری مگه؟
خیلی دوس دارم خارج برم اما می ترسم
احساس می کنم تو خارج امنیت جانی ندارم

من آمریکا زندگی میکنم.

الین جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 19:56 http://zani2del.persianblog.ir

سلام خوبی؟ واقعا بعضی ها آدم های حسودی هستن متاسفانه. گمونم نیمی از تمام حسودای ایران در اطراف من زندگی می کنن نمیدونم پست مهمونی دخترونه رو وبم خوندی یا نه؟ تو همین دوره دوستانه یکی بود خیلی حسود و بدحنس بود. یادمه تو بچگی هامون میرفتیم خونشوناسباب بازی و عروسک هامون رو به ما نمیداد. اما میومد خونه ی ما و بقیه از همه اسباب بازی استفاده میکرد. حالا ین خانم بزرگتر ه اماشده و 26 سالشه و هنوزم همین طوره اما یه جوره دیگه. الان جزوه های دانشگاهش رو به کسی نمیده میگه من زحمت کشیدم نوشتم چرا باید به کسی بدمش؟ یا کتاب هاش رو. میگه پول دادم خریدم چرا باید بدم یکی دیگه؟ سرم سوت میکشه ازین جور رفتارها. خداروشکر هم دانشگاهی های هم همشون ماهن. حتی تو کلاس هایی که نمیرفتم و غیبت داشتم هم جزوه برام آماده میکردن هم با اجازه استاد صداش رو ضبط میکردن به من میدادن. ایمان دارم چنین آدم هایی هرگز پیشرفتی نمیکنن

قطعا همین طوره.
منم از این مدل آدم ها زیاد دیدم. جالب اینجاست که اگر خودشون لازم داشته باشند حتما میان سراغت و به هر نحوی ازت جزوه و غیره میگیرند.
دم اون دوستای دیگه گرم که این قدر همکاری میکنن

شایان فرد جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 15:09 http://dabir64.blogfa.com/

من ناراحت نشدم
قبول دارم این بحث کلیشه ایه

شایان فرد جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 13:08 http://dabir64.blogfa.com/

سلام
راستش داشتم وبلاگ گردی میکردم تو وبلاگ ذهن زیبا(علم بهتر است...) نظری داده بودید
اینجوری مقایسه کنید که فردی ثروتمند با علم صفر میتونه موفق باشه؟
و فرد مورد نظر فقط به ثروت برسه و نتونه به هیچ علم و یادگیری دسترسی پیدا کنه
بدون سواد خواندن نوشتن ،اداب معاشرت،،صحبت کردن ،تفکر
اینها همه جز علم هستند
وقتی با دانش اموزان اینگونه موضوع روشن بشه
همه علم رو بالاتر میگرند
چون علم خود به خود موجب ثروت میشود
مثلا علم اقتصاد

فکر میکنم نتونستم منظورم رو درست برسونم پاسختون رو به صورت خصوصی براتون ارسال کردم

الهام جمعه 4 بهمن 1392 ساعت 12:00 http://mehrparvar.blogfa.com

سلام
در مورد این رفتار بچه های راهنمایی فقط باید تاسف خورد...

من هنوزم براشون تاسف میخورم!

خاتون پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 21:28 http://www.shahrefarange.blogfa.com

موافقم.شخصیت ادمها از دبستان تا بزرگسالی ندرتا تغییر می کنه.نفرت انگیزها همیشه نفرت انگیز می مونن
حتما دوستت هم خیلی خوشحاله.می دونی؟

گاهی هم نفرت انگیز تر میشن.

خواهرشوهر پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 21:24 http://harfayekhaharshohari.blogfa.com

بعضى چیزا تو ذات ادمه
به قول خودت ربطى به سن و سال نداره
پازلُ جمع نکن، شاید مادر همسرت هم خوشش بیاد
از ما گفتن

آخر مامی جان رو راضی کردم که بذارم روی میز بمونه فقط تیکه ها رو جمع کنم. دیدن خوششون اومد

ریحانه پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 19:36

ببین بانو جان همه جا اینجوره منم همیشه تو مدرسه تنها بودم فکر کنم کم وبیش با زندگی مجردی من اشنا هستی از چیز های ک نوشتم
ما حتی دبیر هامون و مدیرهامون اینجور بودن خودتو ناراحت نکن بلا بنسبت شما و دوستان اینا ادم نیستن
شیطانن
این رو بدون از هر س انسانی ک متولد میشه 2 نفرشون بچه شیطونن پس اونا هم ادم نبودن دیگه

راستی حال پدر جان چطوره خوب شدن انشاالله من دیگه همه رو تو ی نظر گفتم شرمنده
نــــــــــــــه جمعش نکن حیفه قاطی میشه

آره شکر خدا خوبن.
روی یک مقوا گذاشتم مامانم میگفت جا به جا کنم که راضی نشدم و راضی اش کردم که بمونه

یک ذهن پریشان پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 14:39 http://1zehneparishan.blogfa.com

اونجور آدما همیشه تنها میمونن و حسرت یه دوستی واقعی همیشه به دلشون میمونه .

البته گاهی هم میگردن مثل خودشون رو پیدا میکنن

آرزو پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 13:50 http://omidandarezo.mihanblog.com/

یه خاطره شبیه این دارم، اما خیلی خنده داره!
من توی یکی از شهرهای خیلی کوچیک جنوب (پدرم کارمند شرکت نفت بود) زندگی می کردیم
اونجا تهرانی بودن یه مزیت خیلی بزرگ بود! بعضی بچه ها حتی شهرهای کمی بزرگ اطراف هم ندیده بودن، چه برسه به تهران!
حالا اونها برای من قیافه میگرفتن و می گفتن "ما بلدیم تهرانی حرف بزنیم، اما تو بلد نیستی"!!!!!!!!!!!!
هنوز هم نفهمیدم اونها چجوری حرف میزدن؟؟؟؟؟؟!!!!!

:)))) خوب تهرانی بلد نیستی دیگه

زویا پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 10:57 http://zehnemanedige.persianblog.ir

ازین دسته آدم ها توی همه جمع های دوستی پیدا میشه :)
اینجور آدم ها هیچ وقت نمیتونن از زندگیشون لذت ببرن

آره لذت رو موافقم چون بیشتر توی این فکرن که چقدر دیگه دماغشون رو بالا بگیرن و فقط آسمون رو میبینن نه زیبایی های زندگی رو

صنم پنج‌شنبه 3 بهمن 1392 ساعت 09:20 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلام. راهنمایی دوره خاصیه آدم نه بچه س نه بزرگ دوره قهر و آشتی های بچه گونه اما شروع فکرایی که ناشی از شروع بلوغه و آدم کلا گیج میزنه وسط افکار و تربیت خودش و افکار و تربیت دوستان و....
پازلش زیر دستی نداره؟ یه گوشه بذارین بعد دوباره رو کنین؟

چرا یه مقوا براش خریدم اما با اینکه ۵۰*۷۰ هست بازم کوچیک هست. نمیشه جا به جا کرد. دیگه همون جا موند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد