ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

سفر مشهد من

سلام

من از مشهد برگشتم.

بهترین سفر عمرم بود. فقط ۲۴ ساعت حتی اولش با اعصاب خوردی شروع شد اما بی نظیر بود

برای تک تکتون دعا کردم. (دروغ نمیگم اسمهاتون رو دونه دونه نوشته بودم توی گوشیم اونجا دونه دونه اسم برم :)) ) 

امام رضا خودش من رو طلبیده بود. بر عکس دفعه های قبلی.

وارد صحن که شدم بدنم لرزید ناخودآگاه اشک میریختم . چون دقیقا بعد از بازرسی بود مامانم که اومد فکر کرده بود کسی به من حرفی زده.

رفتیم جایی نشستیم به زیارت خوندن یک دفعه اتفاقی افتاد که عمه جان که شاید سالی ۱۰ بار میان مشهد گفتن خیلی به ندرت پیش میاد کسی این صحنه رو ببینه:

تعویض شیفت خادمین حرم که با مراسم خاص و زیبایی برگذار میشه. همه فیلم میگرفتن اما من فقط اشک میریختم و دعا میکردم. 

دعای اونا که تمام شد یک دفعه حرم خالی شد. بعد انگار یک نیرویی من رو کشید که برم به سمت ضریح اخه ما خیلی فاصله داشتیم با ضریح. رفتم وارد اتاق شدم چشمم به ضریح بود. گفتم یا امام رضا امروز اومدم پابوست اگر خودت میخواهی دستم برسه به ضریحت اگر نه من نه کسی رو هل میدم نه میخوام بخاطر تو به کسی آسیب بزنم که میدونم راضی نیستی. 

چشمم به ضریح بود و به زبان خودم داشتم با امام رضا درد و دل میکردم و دعا میکردم یک دفعه دیدم دستم به ضریحه. باورم نمیشد. همون لحظه باز همه رو دعا کردم وقتی برمیگشتم راه نمیرفتم روی ابرا پرواز میکردم 

صدای مامانم رو شنیدم که گفت بانو اومد داره میخنده نشستم بدنم از هیجان میلرزید و به گریه افتادم گفتم آقا خودش خواست من برسم به ضریح 

قربون امام رضا برم که همین یک سفر ۲۴ ساعته مثل آبی بود روی آتیش برای من و آرامشی که نداشتم. 

جای همه خالی بود. 

خدا رو شکر که همسفری ها هم خوب بودند. 


پی نوشت :

۱- مرسی از زویا ی نازنین و باران پاییزی عزیزم که جواب بازی رو دادن و منتظر پست پرنیان هستم. 

۲- تا جایی که تونستم وبلاگ ها رو خوندم اما دیگه خستگی مجالی بهم نمیده بقیه رو فردا

۳- تیک تاک ساعت داره میگه رفتن نزدیکه و من هنوز هیچ کاری نکردم چنین آدم خونسردی هستم من!

نظرات 17 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 07:42 http://weroniika.blogfa.com/

سلام خانم
رسیدن به خیر
انشاءالله که زو کارهات به روال عای برگرده
ضمنا زیارتت قبول بانو
خوش به حالت
خود من هم چند سالی هست دستم به ضریح مولا نرسیده
ممنون که به یادم بودی
به نظر من مشهد و به خصوص حرم و اطراف ضریح ی تکه از بهشتن

سلام عزیزم
مرسی. انشاالله.
واقعا یک تیکه از بهشته. شما که همیشه اونجا هستید و هر موقع دوست داشته باشید میریم برای منی که سالها پیش رفته بودم و هیچ وقت هم حتی وارد اتاقی که حرم هست نشده بودم واقعا حس خوبی بود

آرزو شنبه 26 بهمن 1392 ساعت 22:01 http://omidandarezo.mihanblog.com/

با تاخیر زیارت قبول باشه بانوجان

مرسی عروس خانم

دلارام مهربون جمعه 25 بهمن 1392 ساعت 00:49

زیارتت قبول باشه عزیزم.....
ممنون که به یاد ما هم بودی..

مرسی عزیزم

دخترقوی پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 20:29

سلام.یادمنم بودی منو دعاکنی?برای این گفته بودم دعا کنی چون باهم قوم و خویش هستید .پارتیت کلفته.همونجور که دیدی.مگه کی رفتی?چه موقعی از روز?چون شبانه روزی اطراف ضریح شلوغه و دور ضریح هم کسایی هستند که انگار رفتن شالیزار چادرشون دور سرشون..

سلام
آره با ذکر اسمت خیلی برات دعا کردم. شاید به قول تو پارتیم کلفت باشه چون ساداتم و جدم امام موسی کاظم هست ( پدر امام رضا)
ببین ما ساعت ۵:۳۰ از هتل اومدیم بیرون. اونا هم فکر کنم حدود ۶:۱۵ بود که یک دفعه حرم خلوت شد. بعد میدونی اون شب دقیقا همینهایی که میگی انگار رفتن شالیزار نبودند ولی فرداش بودند.
بعد از اذان مغرب و نماز حدود ۱ ساعت که بگذره خلوت میشه. صبح ها هم بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۰ صبح.
من سری قبلی که رفتم عید بود اصلا نتونسته بودم هیچوقت وارد اتاقی بشم که ضریح اونجاست!!

دریا پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 11:30 http://ruzgareman.persianblog.ir/

زیارت قبول بانو...خوش به سعادتت که آقا طلبید و همه چی رو هم برات فراهم کرد

مرسی عزیزم

یک ذهن پریشان پنج‌شنبه 24 بهمن 1392 ساعت 00:33 http://1zehneparishan.blogfa.com

خوشحالم که سفر خوبی داشتی بانو

مرسی عزیزم

خواهرشوهر چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 22:01

چه سفر خوبی ماه جان
احساست به منم رسید
منم بردی تا اونجا

آفرین چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 20:16

زیارتتون قبول!

مرسی. با اینکه شما هم خودتون ساکن مشهد هستید و هر موقع اراده کنید اونجا میرید اما براتون خیلی دعا کردم

آزاده چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 19:12 http://aazadeh1980.blogfa.com

سلام،زیارت قبول بانو.کاش جزء دوستانت بودم تامنوهم پیش امام رضاعلیه السلام یادمیکردی
دلم خیلی گرفته...

سلام عزیزم مرسی.
برای زیارت همیشه نباید حتما اونجا باشی از همین جا هم یک زیارت امام رضا بخون و حاجتت رو بگو عزیزم

طرلان چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 15:31 http://delsepordeyepashiman.mihanblog.com

زیارتت قبوووووووول...خوش به حالت دلم حرم و ضریح و زیارت و یه دل حسابی دعا ونیایش خواست..امیدوارم منم دعا کرده باشی.........خسته نباشی از این سفرای پشت هم...همیشه به سفر و گردش باشی و سلامت..

مرسی عزیزم.
بله با ذکر اسم تک تک بچه ها رو دعا کردم.
حسابی جات خالی بود واقعا لذت بخش بود

زویا چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 14:39 http://zehnemanedige.persianblog.ir

وای بانو جونم مرسی که یادمون بودی
امیدوارم هر چی که اونجا خواستی رو خدا بهت بده
منم دلم مشهد خواست :))

قربون شما. عزیزم
انشاالله خدا قسمتت کنه

بانوی خانه چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 13:18 http://1zojeashegh.blogfa.com

عکس ها هم اضافه شد

اومدم که ببینم

ریحانه چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 12:55

زیارت قبول خانوم گل
خوشحالم ک یکی از زائرین خاص اقا بودی و تونستی راحت و خیلی زیبا زیارت کنی
دوستان ب جای ما گلم همینکه یادمون بودی کافیه عزیزم
ایشاااله ب سلامت میری گلم نگرتن نباش
موفق و پیروز باشی

قربونت بدم عزیزم
انشاااله باز هم قسمت شما بشه

باران پاییزی چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 12:15 http://baranpaiezi.blogsky.com

زیارتت قبول عزیزم. اونطوری نوشتی انگاری منم اونجا بودم و بغضم گرفت و ممنون ازینکه یادم بودی

الهام چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 11:27 http://mehrparvar.blogfa.com

زیارتت قبول...چقدر خوب مه این لحظه ها رو تج به کردی...خدا رو شکر امسال برای من هم پیش اومد دیدن تعویض شیفت و دست زدن به حرم بعد سالها

من برای اولین بارم بود هر دو رو تجربه میکردم و واقعا تجربه ی بینظیری بود

صنم چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 08:59 http://daftaresanam.persianblog.ir/

سلااااااااااااام زیارت چنین دلچسب و رویایی قبووووووووووول
اتفاقا خواستم بهت بگم مطمئن باش خودشون دعوتت کردن تو این زمان کوتاه ما یه بار خودکشون کردیم بریم نشد که نشد!!!!!!!

مرسییی عزیزم
آره واقعا طلبیده بودند

بانوی خانه چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت 00:28 http://1zojeashegh.blogfa.com

عزیزم زیارتت قبول باشه. اینشالله که همه ی دعاهات به بهترین نحو برآورده بشه و همیشه آرامش در زندگیت باشه. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و از خدا میخوام به زودی قسمت من آرزومند هم بکنه
اینشالله کارات رو هم انجام میدی و برمیگردی سر خونه و زندگیت و دوباره در لحظه های زندگی جاری میشی. درس و کار و خونه داری و این روزها پر از خاطره میشه برات.

سلام عزیزم
انشالله که به زودی قسمت شما هم بشه با همسر جانت بری و اونم خستگی این همه ترم و درس و دانشگاه و امتحان رو در کنه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد