ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

سال نو مبارک

سلام به همه

ببخشید که نیستم. این اساتید گرامی توجه ندارند که نوروز ما نزدیکه و به این موضوع اصلا اهمیت نمیدن ( ای بی فرهنگ های غرب زده!!!) خلاصه هفته ای که گذشت و این هفته که پیش روم هست امتحان دارم!

دارم روی یک سخنرانی ۵ دقیقه ای در مورد سرطان و HPV در زنان کار میکنم. خیلی سخته. چون کلی مطلب هست که باید توی ۵ دقیقه به طور کامل بیان بشه نتیجه گیری بشه و تمام! 

برای همین حسابی درگیر اون هستم. ضمن اینکه دقیقا روز عید هم امتحان ریاضی دارم که جدا از درس خوندن برای امتحان باید مشق بنویسم!!

بله مشق!!

آفرین جون شما به عنوان یک معلم کلاس اول فقط به بچه ها مشق ریاضی نمیدید بنده اینجا هم به عنوان یک دانشجو فقط مشق مینویسم =))) مثلا برای همین امتحان پیش رو باید چیزی حدود ۲۳۰ تا مساله ی ریاضی رو حل شده تحویل بدم!!

ببخشید خیلی غر زدم.

کلا اومدم ازتون عذرخواهی کنم که نیستم و بگم

سال نو مبارک

امیدوارم که امسال سال خوبی برای همه باشه. 

خیلی دوستتون دارم. سعی میکنم به همه سر بزنم اما فعلا تا فردا که حداقل نمیشه! 



این هوای دیوانه!!

سلام 

یادتونه گفتم هفته ی پیش اینقدر بارون داره میاد که اخطار سیل دادن؟ 

خوب دیروز هوا رکورد گرما رو زد!!! ۳۰ درجه توی اسفند ماه!!!

اینقدر هوا گرم بود که اصلا نمیشد توی خونه بند شد. 

امروزم گرم بود. الان هوا به جای اینکه نزدیک بهار باشه بیشتر به هوای وسط تابستون میخوره. 

پیش بینی شده که هفته ی آینده هوا به حدود ۳۷-۳۸ هم برسه. یعنی خدا به دادمون بره. 

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست! اگر الان که بهاره اینقدر گرم باشه بقیه ی سال قراره چی بشه. 

خونه ی جدید رو دیدم. خوشم اومد. گذاشتم بقیه هم بیان ببین و انشاالله تا ۲ هفته دیگه اسبابکشی میکنیم. 

این هفته چهارشنبه یه امتحان دارم. 

بعد روز عید هم یه امتحان دیگه.

تا چند روز پیش فکر میکردم عید ساعت ۸:۳۰ شب به وقت اینجاست که خیلی ناراحت بودم رفتم حتی با استادم که ایرانی هست حرف زدم که تاریخش رو جا به جا کنه که گفت نه. بعد فهیدم که درواقع ساعت حدود ۱۰ صبح ما هست و اون ۸:۳۰ شب به وقت ایرانه. کلی حال کردم. دوست نداشتم موقع سال تحویل رو کنار خانواده نباشم. 

خونه یکم دیگه مونده تا کاملا تمیز بشه . 

و بریم به استقبال تابستان!! ( نمیشه گفت بهار اخه هوا اینطوری نمیگه!!)


بی حوصله

سلام

امروز خیلی بی حوصله هستم. ولو شدم روی مبل تکون نمیخورم. 

خیلی کار دارم خونه خیلی شلوغه باید تمیزکاری کنم. کلی ظرف بشورم که نمیدونم چرا تمومی نداره 

برای ناهار دلم تن ماهی میخواد که نداریم. حالش رو ندارم برم بخرم. 

کلا دلم هوس سبزی پلو کرده....

الان ساعت ۱۱:۳۰ هست و گشنمه ولی حتی حالش رو ندارم برم یه چیزی بخورم.

نمیدونم چه مرگمه.

ضمن اینکه ۴ شنبه امتحان دارم و باید درس بخونم!! :((


پی نوشت:

امروز ۸ مارس روز جهانی زن هست. روزتون مبارک دوستای نازنینم 

قانون ما... قانون شما

سلام

چند وقت پیش یکی از دوستام ازم پرسید اونجا توی آمریکا توی کالج .. بیرون توی اجتماع برخورد مردم با محجبه ها چطوری هست؟ اصلا محجبه هست یا نه؟ 

خوب من دختر محجبه ی زیادی رو توی کالج دیده بودم. دختر هایی که دوستای زیادی داشتن که هیچ کدوم نه حجاب داشتن نه مسلمون بودن نه احساس بدی داشتن کنار هم باشن. حتی یکی از استاتید ما که یک بانوی ایرانی هست محجبه هست. 

وقتی دوستم این سوال رو پرسید من توجهم بیشتر جلب شد که چقدر محجبه در کالج ما زیاد شده. قبلا یکیشون همکار خواهری بود توی کتابخونه و الان یکیشون همکار خودمه. و چقدر با اعتماد به نفس اینجا میان بدون اینکه حتی فکر کنن کسی نگاهشون میکنه. و البته کسی هم نگاهشون هم نمیکنه. منظورم از اینکه نگاهشون نمیکنه منظورم نگاهی که باعث اذیتشون بشه. همیشه هم با احترام باهاشون برخورد میکن مثل بقیه. 

بعد یاد یه داستان افتادم.

زن دایی من آلمانی هست . هر موقع میاد ایران روسری میذاره. روسری که میذاره خوب جلوی موهاش معلومه و چون موهاش بلنده گاهی از پشت روسری میاد بیرون. ولی تیپ و ظاهرش اصلا با دختر هایی که چه الان چه اون موقع میرفتن بیرون با هزار قلم آرایش و موهای درست شده فرق میکرد. کلا دختر ساده پوشی هست. 

موضوع بر میگرده به ۱۲ سال پیش و اولین باری که اومده بود ایران. با مامانم و خواهرم دختر خاله جان دایی و زن دایی رفتیم بیرون. دم یکی از پاساژ ها گشت ارشاد ایستاده بود. با اینکه نه روسری زن داییم خیلی عقب بود نه آرایشی داشت خانم امر به معروف پرید به زن دایی جان که موهات رو بپوشون روسریت رو درست کن اونم با یک لحن بد. 

زن دایی من گیج شده بود. هنوز اون موقع فارسی بلد نبود. برگشت به من گفت چی شده این چی میگه بهش گفتم میگه موهات رو بپوشون. 

برگشتم به اون خانم میگم : خانم محترم ایشون خارجیه اینجا مهمانه این چه طرز برخورد با یک مهمان خارجیه. با پرخاش به من میگه که نه باید موهاش رو بپوشونه ما رو توی ممکلت اینا راه نمیدن بخواهیم بریم روسری از سرمون میکشن ما رو راه نمیدن. 


آیا واقعا تصور اونا اینطوریه؟ تصورشون از خارج رفتن و کشور های خارجی جایی مثل آمریکا یعنی حجاب از سر کشیدن؟ واقعا اینطوری نیست. اینجا همه به یک چشم دیده میشن. کسی که با روسری و حجاب باشه با کسی که بی حجابه و با کسی که با مینیژوپ میگرده فرقی نداره. 


حتی یک چیز جالب بگم که به محجبه ها بیشتر احترام میذارن. بخصوص توی مغازه ها چون بیشتر محجبه ها اینجا عرب هستن و عرب های پولدار و اینا میدونن که وقتی به مشتری برسی بیشتر خرید میکنه پس چرا به اون مشتری که بیشتر پول داره بیشتر نرسن.


فقط کاش دیدمون رو وسیع تر کنیم همین

کالج

سلام

یک عذرخواهی باید بکنم...

راستش من فکر میکردم فرق کالج و دانشگاه رو گفتم بعد دیدم نه . خلاصه این فرق کالج با دانشگاه :

دانشگاه همه میدونیم که یک دوره ی ۴ ساله هست و طبیعتا اینجا با هزینه ی بالاتر. دانشگاه های دولتی برای مقیم ها تقریبا سالی ۵۰۰۰-۶۰۰۰ دلار در میاد و برای خصوصی ها دقیقا ۱۰ برابر این یعنی ۵۰۰۰۰ هزار دلار. 


کالج یک دوره ی ۲ ساله هست که هم مدرک کاردانی میده هم میشه واحد هاش رو ترنسفر کرد. هزینه ی واحدهاش کمتره. کالج مدارک مختلفی میده که همه با حدود ۶۰ واحد میشه اونا رو گرفت. 

برای کسایی که میخوان از صفر شروع کنن مثل من یا کسایی که از دبیرستان نمره های خوبی نگرفتن یا نمیتونن از پس هزینه های دانشگاه بر بیان با کالج شروع میکنن. 

این توضیج رو هم بدم که مدرکی که کالج میده به عنوان کاردانی که ایران تقریبا هیچ ارزشی نداره اینجا خیلی ارزش داره البته قطعا با کارشناسی و بالاتر قابل مقایسه نیست اما خیلی ها با همین مدرک کاردانی درآمد های خوبی دارند. 

بارون قطع شد و این خیلی به نفع دیروز و فرش قرمز اسکار شد. چون بارون چند سال پیش باعث شد اصلا فرش قرمزی نباشه :))


پی نوشت: خوندن وبلاگ خیلی ها هنوز تمام نشده. سعی کردم حداقل یک پست از هر کسی رو خونده باشم. دارم از آخرین پست هایی که خوندم میام بالا برای همین پست های قدیمیتون داره همش کامنت میخوره. 

ببخشید خلاصه کمی طول میکشه همه رو بخونم