چند شبی هست که بی خوابی دارم.
تا ساعت ۳-۴ صبح بیدارم و از اون طرف روزش هم صبحش هر کدوم بنا به دلایلی مجبور شدم بیدار بشم
شنبه که ساعت ۶ بیدار شدم بخاطر امتحانم. ظهر هم نخوابیدم
دیشب هم ساعت ۳ خوابیدم و ۵ صبح بیدار شدم که مامی جان رو بیارم بیمارستان
ظهر با حالت بدی رفتم خونه. ولی فقط تونستم ۱ ساعت بخوابم چون مرتب بهم تلفن شد.
اما الان ساعت ۹:۴۵ شب هست و من سرم گیج و کلافه هستم
اما به طرز عجیبی بدنم داره خواب رو پس میزنه و مقاومت میکنه در برابر خواب.
فعلا من موندم یک شب در بیمارستان و بیخوابی
امشب قطعا طولانی ترین شب سال خواهد بود!!!
پی نوشت : مامی جون دیگه اثر داروی بیهوشی هم ازش رفته و حالش بهتره خدا رو شکر
سلا بانو جان خوبی خدارو شکر مامانت خوب شده
انشاالله خوابت هم درست میشه
موفق باشی عزیزم
سلام عزیزم. اره خدا رو شکر خوبه.
خوابم دیشب کمی خوابیدم امروزم جنازه بودم حالا دوباره شب شده و من بیخواب!!
خبری ازت نیست دلم تنگ شده برات
خدا رو شکر
ادم وقتى از بیمارستان میاد بیرون انگار از قفس ازاد شده
خدا همه مریضا رو شفا بده
اره واقعا من که دیگه امروز ساعت های اخر موقع ترخیص کلافه بودم
الهی آمین...
خسته نباشی. ایشالله مامان بهتر میشن. شما هم یه روز استراحت کنی به خودت برسی بازممثل همیشه شاد و عالی میشی.
مرسی عزیزم. بهتره خدا رو شکر.
من که فعلا جنازه شدم. ار این طرف به اون طرف غش میکنم :)))
مرسی
سلام
من مطلب دیروز ندیدم
الحمدالله که حال مامانت بهتره
انشاءالله که بهتر هم می شن
چقدر خوبه که شما پهلوشونی
آره این بلاگ اسکی یک ذره خل شده. نصفه نیمه ذخیره میکنه بعد کلا ارسال نمیکنه
خلاصه این مدلی شده!
خدا رو شکر مامی جان هم بهتره. خوشحالم که الان این طوری شد که من هستم اگر من نبودم نمیدونم چی میشد. خودش که تنها نمیموند به هرحال عمه جان بودند اما دل من اونجا طاقت نمی آورد
اووووووووف بیخابی بد دردیه. امیدوارم زودتر یه جا پیدا کنی به راحتی و آرامش بخابی
خدا رو شکر که مادر حالشون بهتره
وحشتناکه باران جان وحشتناک اونم برای منی که لقبم شلمان هست





دیشب این تخت سفت همراه بیمار شده بود تخت رویا های من بیهوش شدم
سلام صبحت بخیر
تو بیمارستان بخوای بخوابی نمیتونی اما نخوای بخوابی خوابت میگیره
البته خستگی نمیذاره خواب آدم هم راحت باشه من اگه خسته باشم به زووووور میخوابم صبح بازم خسته ام!!!!
سلام عزیزم



دیشب روی اون تخت همراه که یه تخت خیلی سفت بود من بیهوش شدم! البته بازم کم بود خوابم ولی بهتر از هیچی بود.
امروزم که توی خونه همش خواب
موندم کی بتونم کم بود ها رو جبران کنم.
ولی تجربه ی اول بیمارستانم بود انگار توی زندان بودم اصلا وقت نمیگذشت داشتم خل میشدم
خدارو شکررررر که بهترن
خانمی توام مواظب خودت باش
البته با کمال تاسف بگم منم مثل تو شدم
:( خیلی بی خوابی بده
سعی کن شبا یه فنجون چای سبز بخوری کمی ارامش بخش هست به خوابت کمک میکنه
خیلی بی خوابی بده
خدا رو شکر که حال مادرت بهتره
مرسی عزیزم