ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

یک شغل پر درآمد!

سلام

چند وقت پیش در مورد تجربه ی خودم توی تجریش در برخورد با زنی که ادعا میکرد بچه ی سرطانی داره و براش دارو میخواد نوشتم. که به طور کامل میتونید اینجا بخونید.

امروز داشتم توی این سایت های خبری میگشتم که به مقاله ای در مورد « در آمد گدایان تهران» بر خوردم.

قسمتی از این مقاله نوشته بود :

او (رضا جهانگیری فر، معاون توسعه خدمات اجتماعی سازمان رفاه،خدمات و مشارکت های اجتماعی شهرداری تهران) با اشاره به درآمد یک گدا در تهران می گوید: گدایان تهرانی از 10 هزار تا صد هزار تومان در روز درآمد دارند. برخی از این گدایان در آمدهای میلیونی دارند و طی سه، چهار ساعت 500 تا 600 تومان گدایی می کنند.


ما گدایی گرفته ایم که در جیبش چکهای مختلفی بوده است و یا گدایی که خودم خاطرم است به همراه دو فرزندش در شهرک غرب دستگیر شد و از ساعت 9 تا 11 صبح 530 هزار تومان گدایی کرده بود. یا گدایی دیگری 10،11 میلیون در جیب هایش چک بانکی بود. این افراد در حالی در سطح خیاباتهای تهران درآمدزایی می کنند که گدایی جرم است و باید نسبت به این موضوع به مردم انسان دوست ایرانی آگاهی داده شود.

سال پیش بود، همزمان با برگزاری  اجلاس سران که اعلام کردند گدایان از تهران کوچ کردند اما حالا دوباره این شهر میزبان میهمانان ناخوانده اش است.


فکر کنید که کدوم یکی از شما یا همسرتون یا اقوامتون با تحصیلات بسیار بالا ساعتی تا یک میلیون در آمد داشته باشند؟

**

دیروز زنی در مه توی وبلاگش از اینکه دلش توی این سرما برای کسانی که سر پناهی ندارند میسوزه نوشته بود و راه حلی که به ذهنش رسیده بود و اونم کمک به یک ان جی او که کارشون کمک کردن به نیاز مندان هست و نه کمک به یک گدای سر چهار راه. 

چقدر خوبه که موسسه های خیریه مثل محک یا بهزسیتی کهریزک یا هزار تا مثل اینها هستند که  انسان های مشخصی رو تحت پوشش قرار میدن یا حتی گروه هایی که افراد به صورت شخصی و بدون وابستگی به جایی  برای شناسایی نیازمندان واقعی و کمک بهشون درست میکنه. 

بیاد این روزا اگر کسی رو دیدیم داری گدایی میکنه حتی اون بچه های کوچیک رو که دل ادم کباب میشه بهشون کمک نکنیم. اون بچه ها حتی ۱ ریال رو هم برای خودشون بر نمیدارند و ازشون میگیرند. اگر به اینا کمک نکنیم یواش یواش از سطح شهر جمع میشند.

میتونید لینک کامل اون گزارش رو اینجا بخونید.


پی نوشت : این سایت رو باران پاییزی نازنین معرفی کرده . مربوط به بنیاد کودک هست برای کمک به کودکان مدد جو در سراسر ایران. حتی میتونید اطلاعات لازم به کسی که بهش کمک میکنید رو ببینید. سایت جالبی هست. نه الزاما برای کمک بلکه همین طوری یه سری به این سایت بزنید. جالبه که مددجو های با استعدادی هم دارند. 

http://www.childf.com


دقیقا داری کی رو گول میزنی؟!!!

سلام

توی کالج ما خیلی ایرانی هست. اما خوب از اون جایی که بعضی از ایرانی ها اونجا خیلی جوگیر هستند خودشون رو قایم میکنن

با هم انگلیسی حرف میزنن. و اغلب با اینکه فارسی خوب میفهمدند خودشون رو به کوچه ی علی چپ میزنن. 

برای آشنایی با انواع ایرانی های مقیم آمریکا اینجا رو بخونید.

خلاصه این گروه ایرونی های کالج ما یه مافیا راه انداختن توی کالج به اسم Persian Mafia

حالا کارشون چیه؟!!!

از سال ها قبل اولین کسانی که اومدن توی این کالج هرکدوم کلاسی رو برداشتند به نحوی امتحان ها رو دو در کردند. حالا یا برگه ی امتحانی رو کش رفتند از سر جلسه یا عکس گرفتن از برگه ی امتحانی و حتی ذخیره کردن تمام پروژه ها و مشق ها و غیره. 

خوب خیلی از اساتید که نمیدونستند اینطوری هست سال ها تمام سوال هاشون یکیه. این هم بهانه ای شده بود برای این گروه که سوال ها رو خرید و فروش کنن یا فقط کلاس رو با یک استاد خاص بگیرن. 

خوب شما تصور کنید که برید سر کلاسی که تمام امتحان ها و جواب ها و مشق ها رو آماده دارید. در چنین شرایطی همه میتونن نمره ی کامل ( نه قبولی کامل) A رو بگیرند. گاهی اوقات همین امتحان ها منبع درآمد خیلی بالایی برای خیلی از دانش آموز هاست. 

برای کلاس هایی هم که مقاله نویسی داره همه شون پول میدن ۸۰ تا ۱۰۰ دلار به یکی که براشون بنویسه. 

این گروه همیشه پز معدل بالاشون رو میدن که خوب همشون با این وضعیت معدل های 4.00 دارند. (یعنی کامل)

این گروه یه صفحه ی پنهانی هم در فی.س .ب.وک دارند و اونجا اطلاعات رو رد و بدل میکنند. 

همشون یک سری استاد خاص میگیرند که مشکلی نداشته باشند. 

این توضیح رو هم بدم که همشون میخوان پزشکی بخونن.

اینک ادامه ی ماجرا:

چند روز پیش توی اون گروه یکی نوشته بود که فلان معلم داره امتحان هاش رو عوض میکنه. نابود شدیم. کلاس تاریخ اگر با این برداشتید بندازید تا بتونیم یه استاد دیگه پیدا کنیم. بقیه هم اومده بودند زیر به ناله و فغان که وای چه کنیم. منم براشون نوشتم که بابا خوب یکم درس بخونید اصلا اومدین کالج برای چی؟ شما که پس فردا میخواهید دکتر این مملکت بشید نمیخوای درست رو بلد باشی؟ منم درس میخونم و منم شاگرد اول هستم اما فرق من با تو چیه؟ من تلاش میکنم و تو فقط دنبال استاد راحت میگردی. 

من این رو گفتم طرف هرچی از دهنش در اومد به من گفت! بعدم استدلالش این بود که اگر من اونقدر باهوش باشم که با دزدی  ۱ میلیارد دلار به جیب بزنم این کارو میکنم تو هم برو با بدبختی پول در بیار!!

این بود استدال قوی این اقا. 

من دیگه جوابی ندادم چون با ادم های بی ارزش معمولا خیلی کار ندارم. اینم جزو همون ها بود .

اینا اینجا درس نمیخونن فقط کلاس هایی رو میگیرن که جواب سوال های امتحان و همه چیز رو داشته باشند. بعدم با افتخار میگن ما UCLA قبول شدیم که رویای خیلی ها هست برای رفتن به دانشگاه ( البته دانشگاه دولتی هست ولی با رتبه ی بالا) ولی اخر سر موقع امتحان MCat همشون گیر می افتند. نهایتش هم با همون لیسانس که گرفتن میرن سر یه کاری . به ندرت میشه که کسی واقعا به پزشکی برسه ازاین گروه. چون حتی اگر وارد هم بشن ترم دوم کم میارن!!

من گذاشتم زمانی که Gmat رو دادم با نمره ی بالا به اونا بخندم چون این امتحان ها دیگه سوال هاش بیرون نیست و تا زمانی که درس نخونی نمیفهمی. درس هاشم مرتبط با مطالبی هست که توی کالج و دانشگاه میخونی.

نمیدونم اینا رو دقیقا دارن کی رو گول میزنن استاد و دانشگاه ها رو یا خودشون رو؟


پی نوشت : از همسایه هامون متنفرم 

چند مطلب

سلام به همه

۱- دیشب خوابیدم. خواب که چه عرض کنم بی هوش شدم تا ۵ صبح که اومدن توی اتاق برای داروی مامی جان 

۲- مرخص شد و آوردیمش خونه.

۳- توی بخش تابلو شدیم :)) و البته بهترین مریض. صبح دکتر میاد برای مرخص کردن مامان من بعد از پرستار حال مامی جان رو پرسیده بود پرستار هم گفته خوبه داره با تبلت اخبار میخونه . خلاصه تابلو شدیم :)))

۴- سحر جون پست اخرت رو بالاخره تونستم بخونم اما جواب نمیشه نوشت. برات جواب نوشتم و ذخیره کردم تا بلاگت درست بشه.

۵- دختر قوی برای تو هم نمیشه پست گذاشت

۶- باران :(( اخه چرا این مشکل داره؟!!

۷- داره بارون میاد هوا عالیه 

۸- دوستتون دارم مرسی که اینقدر گل هستید

Insomnia

چند شبی هست که بی خوابی دارم. 

تا ساعت ۳-۴ صبح بیدارم و از اون طرف روزش هم صبحش هر کدوم بنا به دلایلی مجبور شدم بیدار بشم

شنبه که ساعت ۶ بیدار شدم بخاطر امتحانم. ظهر هم نخوابیدم 

دیشب هم ساعت ۳ خوابیدم و ۵ صبح بیدار شدم که مامی جان رو بیارم بیمارستان 

ظهر با حالت بدی رفتم خونه. ولی فقط تونستم ۱ ساعت بخوابم چون مرتب بهم تلفن شد. 

اما الان ساعت ۹:۴۵ شب هست و من سرم گیج و کلافه هستم 

اما به طرز عجیبی بدنم داره خواب رو پس میزنه و مقاومت میکنه در برابر خواب. 

فعلا من موندم یک شب در بیمارستان و بیخوابی

امشب قطعا طولانی ترین شب سال خواهد بود!!!

پی نوشت : مامی جون دیگه اثر داروی بیهوشی هم ازش رفته و حالش بهتره خدا رو شکر

مثلا شد سلام تعطیلات!!!

سلام. 

دیشب تا ساعت ۲ داشتم روی پروژه ام کار میکردم. قبلش هم ۲ ساعت و نیم داشتم امتحان میدادم. 

سر درد بدی گرفتم رفتم خوابیدم که ۵ صبح بیدار بشم و ادامه بدم. ساعت ۵ حالم خیلی بد بود اینقدر سرم سنگین بود که نمیتونستم بیدار بشم. گذاشتم ساعت ۶ بلند شدم برای ادامه ی پروژه

ساعت ۸:۳۰ که تقریبا اخر های پروژه بود به بن بست بدی خوردم. به حدی که باید از اول طراحی و پیاده میکردم. و هر کدوم اینا کلی تایپ و طرح ریزی داشت. منم فقط تا ساعت ۱۱:۳۰ به وقت ایران وقت داشتم. واقعا داشتم داغون میشدم. 

خلاصه با هر بدبختی بود تا ساعت ۱۱:۳۰ تحویل دادم و تعطیلات شروع شد تا ترم آینده که میشه بهمن ماه. 

بعد از ظهر قرار بود مامی جان رو ببرم دکتر. 

فعلا دکتر برای فردا به صورت اورژانس دستور داده مامانم بستری بشه برای عمل. 

اینم شد شروع تعطیلی ما!

فردا که بیمارستانم و بعدش هم احتمالا کمتر میرسم که به وبلاگم سر بزنم چون باید به مامی جان برسم. 


پی نوشت : 

۱- پوسته رو تغییر دادم که ببینم کسانی که مشکل پست گذاشتن دارن حل میشه یا نه. باران جان یه امتحانی بزن عزیزم.

۲- این نوشته رو دیروز نوشتم (شنبه) و حتی پست هم کردم در کمال تعجب دیدم نصفه ذخیره شده و پست هم نشده!!

خلاصه در حال حاضر از بیمارستان دارم مینویسم ( یه این میگن یک همرا بیمار کاملا مدرن ) 

3- دختر قوی من نمیتونم برات کامنت بذارم!

۴- سحر تو هم رفتی توی لیستی که نمیشه برات کامنت گذاشت. اگر بهم سر زدی بدون به فکرت هستم عزیزم. 

۵- فکر کنم پرشین بلاگ مشکل داره چون توی پرشین بلاگ ها نمیتونم کامنت بذارم