ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

شوهر به چه قیمت؟!

بهار سال گذشته یکی از اقوام دور ما که از قضا دختر زیبایی هم بود ازدواج کرد. 

تا جایی که من خبر داشتم کسی از این ازدواج راضی نبود و علت اصلی اون رو تفاوت زیاد سن دختر و پسر عنوان میشد. 

من تا همین چند وقت پیش که یک سال و اندی از ازدواجشون میگذشت ندیده بودمشون. 

از دخترک بگم که دختری بود شیطون و پر از انرژی. همیشه توی مهمونی ها تمام شلوغی مجلس سر این دختر و شادابیش بود. 

اما این سفر که دیدمش از اون شادابی خبری نبود. چشماش غم خاصی داشت. بی حوصله بود. در کل اصلا شبیه تازه عروس نبود. وقتی که اومدن شوهرش رفت روی یک صندلی تکی نشست در حالی که عروس خانم روی صندلی دو نفره تنها بود. 

اصلا حال و هواشون به تازه عروس داماد نمیخورد. درسته که یک سال هست ازدواج کردند اما بازم توی یک سال همیشه برای هم تازگی دارن. 

اون شب حتی زمانی که امکانش میسر شد هم این دو نفر کنار هم ننشستن و اقای داماد هم تمام شب با چهره ای عبوس نشسته بود. همسرم که داماد رو قبلا هم دیده بود میگفت همیشه همین طوره. 

حتی تعارف ها و احترام های میزبان رو با احترام جواب نمیداد. 

چند وقت بعد شنیدم که دخترک اصلا از ازدواج راضی نیست. 

به قول خودش : ازدواج اون چیزی نبوده که انتظار داشته.

یادمه همیشه اون موقع که دختر خونه بودیم همیشه حرفش شوهر بود. همیشه میخواست ازدواج کنه. ولی اینکه الان این طوری هست و بعد از یک سال میگه  «ازدواج نکنید خوب نیست» اصلا علامت خوبی نیست. 

من الان حدود ۴ سالی میشه ازدواج کردم اما همیشه هرکسی ازم پرسیده ازدواج چطوره جوابم این بوده :

« آدم مناسب که باشه خیلی هم خوبه»

واقعا گاهی ازدواج به چه قیمته؟

به قیمت فرار از خانواده؟ برای پول؟ یا یک عشق تند که تبش هم زود عرق میکنه؟

چرا گاهی فقط به صرف اینکه شوهر کرده باشیم هر کسی رو به زندگیمون راه میدیم؟

واقعا شوهر به چه قیمت؟



پی نوشت : جای شما خالی ناهار لوبیا پلو درست کردم اما تنهایی خوردم :( همسر عزیز نتونست برای ناهار بیاد. 



نظرات 7 + ارسال نظر
الین پنج‌شنبه 9 آبان 1392 ساعت 12:11 http://zani2del.persianblog.ir

گرچه من خودم تصمیم نسبتا غلطی در موزد ازدواجم گرفتم و با رفتارهای غلط تر بیشتر زندگیم رو خذاب کردم. اما با نطرت موافقم اگر دو طرف بتونن در تعاملاتشون رفتارهای مناسبی ارائه بدن و گذشت داشته باشند ازدواج خیلی هم خوبه اما در غیر اینصورت بی فایده است.
ضمنا در پاسخ دوست دیگری باید بگم من از پست این رو برداشت نکردم که شما گفته باشی اردواج نامناسب به معنی داشتن زندگی ناموفق یا شکسته. اما به نظر من برعکسش حتما صادقه. اردواج موفق واقعا باعث پیروزی و موفقیت خواهد بود.


فقط ای کاش گذشت داشته باشن!

باران پاییزی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 12:04 http://baranpaiezi.blogsky.com

بانو من با این نظر شما مخالفم چون اگر اینگونه باشه که ازدواج بخش مهمی از زندگی باشه باید دید همه ی آدمهایی که از نظر اجتماعی و ... مفید هستند اگر ازدواج مناسبی ندارند آدمهای مناسبی و موفقی نیستند. ازدواج هم مانند تحصیلات و اشتغال و فرزند قسمتی از زندگی ماست. هر قسمت در جا و موقیعت مناسب خودش. یک ازدواج خوب به انسان آرامش و امنیت و موفقیت میده و فرد رشد می کنه. قراره در ازدواج آدمها همدیگر با کمبود هایی که دارن بپذیرن نه از نو همدیگر رو بسازن و قالب جدید بوجود بیارن. باید در زندگی خلاقیت به خرج داد و با هر درسش رشد کرد و بزرگ شد.
همانطور که یک ازدواج بد روح آدم رو جریحه دار می کنه یک شغل بد هم آدم رو دچار استهلاک می کنه.
گاهی فکر می کنم قسمت زوم و بزرگ نمایی زندگی همون همش به ازدواج ختم میده. آدمهایی در عین شایستگیهایی فراوان با ازدواج نکردنشون سنجیده می شن و لاغیر ...

درسته شاید من منظورم رو بد رسوندم.
در اطراف ما همیشه هستن انسان هایی که خیلی موفق هستند اما ازدواج ناموفقی نداشتند.
اگر بتونم منظورم رو درست برسونم
منظورم اینه که همون انسان های موفق زمانی که درگیر ازدواج ناموفق هستند از نظر روحی استهلاک پیدا میکنن.
اینم باید در نظر گرفت که انسان های موفق قدرت ریسک پذیری دارند و حتی قدرت پذیرش اشتباه .
کسانی که ازدواج ناموفقی داشتند و قبول کنند که اشتباه بوده و سعی کنن زندگی رو از نو بسازند ولو با طلاق موفق تر از کسانی هستند که خودشون رو در یک زندگی نکبت بار دفن میکنن و جرات نمیکنن که زندگی رو از نو بسازند.
و البته خیلی ادم های موفقی هم هستن که اصلا ازدواج نمیکنن و روز به روز موفق میشن.
ازدواج الزاما محکی برای شایستگی افراد نیست اما یک ازدواج موفق میتونه حداقل کاری که کنه آرامش رو برای فرد بیاره که خودش باعث پیشرفت میشه.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم و سوتفاهم نشه دوست من

باران پاییزی چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:45 http://baranpaiezi.blogsky.com

خب ازدواج هم بخشی از زندگیه ولی متاسفانه خیلیها اون رو تمام زندگی می دونن و برای رسیدن بهش به هر قیمتی حاضرن حتا از خیلی از خاسته های خودشون بگذرن.

اتفاقا ازدواج بخش مهمی هست. اما اینکه طرف میخواد به صرف اینکه بگه منم شوهر کردم ازدواج کنه اشتباه هست.
ازدواج وقتی معنا پیدا میکنه که توی اون ازدواج آرامش باشه.
به طور معمول اختلاف سلیقه توی ازدواج هست که اون قسمتی از شیرینی زندگی هست که زن و شوهر یاد میگیرن با این موضوعات کنار بیان
حالا اگر تازه چاشنی این اختلاف سلیقه رو با اختلاف فرهنگی اجتماعی و مذهبی هم زیاد کنیم
میشه یکی از هزاران موردی که در روز در دفاتر طلاق ثبت میشه!

سمانه چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 08:33 http://weroniika.blogfa.com/

سلام عزیزم
امیدوارم که شوهرش پی ببره به اختلافشون و سعی کنه همسرش درک کنه
من هم موافقم که اگر ی همراه خوب داشته باشی ازدواج می تونه خیلی کمکت کنه

منم امیدوارم.

یک ذهن پریشان چهارشنبه 8 آبان 1392 ساعت 00:12 http://www.1zehneparishan.blogfa.com/

سلام بانوی ماه عزیز. از اینکه به وبلاگم سر زدی ممنونم

سلام
مرسی از شما عزیزم

ریحانه سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 16:12 http://6962576.blogsky.com

معلومه دختر عاقلی هستی از اون دسته از ادم ها که از صحبت باهاشون سیر نمیشم
واقعا کاشکی میشد همه دختر های ایران رو جمع کنم برا همشون بلند داد بزنم شما ارزشتون بیشتر از ایناست خودتون رو حروم نکنید همه ی مردها خوب نیستن
انشاالله همیشه زندگیتون شیرین باشه گلم

قربونت برم مهربون
اره واقعا ای کاش کمی قدر خودشون رو میدونستند. میدونستند هر پسری ارزش نداره
مرسی گلم همچنین زندگی تو عزیزم.

آفرین سه‌شنبه 7 آبان 1392 ساعت 15:46

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد