ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

دعا کنید

سلام

نظر هاتون رو هر روز میخونم

مرسی که به من سر میزنید و مرسی برأی دلداری هاتون

دسترسی به أینترنت ندارم.

الانم با گوشی اومدم. برای همین سخته نظر ها رو جواب بدم 

بچه ها دعا کنید 

کارم کمی طولانی شده. دعا کنید هفته ی دیگه با خبر خوب بیام

خیلی فکرم درگیره. 

خیلی خسته شدم

روحی و جسمی 

الان ٤ ساله فقط توی انتظارم. دعا کنید تموم بشه.

دلم میخواد به آرامش برسم بعد از ٤ سال

سر نمازتون به من دعا کنید

الان بیشتر از هرچیزی بهش احتیاج دارم


بدون شرح !

سلام.

کار هام کمی بهم ریخته 

تا اخر هفته نمیرسم بیام . مغزم اینقدر درگیر هست که نمیدونم چطوری و از کجا بهش سامان بدم. 

کار های آقای همسر بدجور گره خورده 

امروز فهمیدیم وکیل گرامی که ۱ ماه پیش گرفته بودیم برای کاری که یک هفته ای جمع میشد تا امروز به ما دروغ میگفته و حتی یک بار هم سراغ پرونده نرفته . 

اونم از سوتی خودش و تکرار یه دروغی که دو هفته پیش هم گفته بود اقای همسر فهمید. 

فعلا همسر جان حسابی بهم ریخته. طبیعتا منم از این ماجرا بهم میریزم. چون هرچی بیشتر گره ها بیشتر بشه برگشتن ما دیر تر و سخت تر میشه

برام دعا کنید. 

امیدوارم اخر هفته با خبر های خوش بیام. 

فعلا

گذشته






Yesterday is history, tomorrow is a mystery, and today is a gift; that's why they call it


 the present


«Eleanor Roosevelt»


خیلی از ما اونقدر غرق در گذشته میشیم که ارزش زمان حال رو نمیدونیم. اونقدر غرق فکر در اشتباهاتمون در گذشته یا بدشانسی ها و پیش آمد های بد و حتی تصمیم های غلط میشیم که یادمون میره زمانی که الان داریم صرف اون میکنیم برای غصه خوردن و فکر کردن به اتفاقی که افتاده. غالبا بدون اینکه از اونا درس بگیریم فقط بهش فکر میکنیم و غصه میخوریم .


چیزی که ما بهش فکر نمیکنیم هدیه ای هست که در دستانمون هست و اون رو از دست میدیم .

امروز همون دیروزی هست که ما الان داریم غصه ی از دست دادنش رو میخوریم. بیاین قبل از اینکه فردا غصه ی امروز رو بخوریم دست از دیروز بکشیم از گذشته هامون درس بگیریم و امروز رو بسازیم تا در انتظار فردا باشیم.


پی نوشت:

۱- یه دستگاه خریدم بند صورت می اندازه. داشتم پیشونیم رو تمیز میکردم زد وسط ابروم رو برد :(( خیلی گریه کردم . همسر جان با سایه ابرو کاری کرد که فعلا معلوم نیست فقط بأید مراقب باشم پاک نشه. به نظرتون در میاد؟ نمیدونم چی کار کنم خیلی وحشتناکه :(((

۲- این هفته کمی درگیرم. ممکنه کم بیام.

۳- هوا باز داره میره در حد هشدار مراقب باشید. 

سفر ما(رمز قبلی)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ترو خدا کمک کنید!!!!

هفته پیش بعد از مدت ها رفتم تجریش.

من عاشق تجریش هستم. اون موقع ها که ایران بودم و دختر خونه هفته ای یک بار میرفتم تجریش . از تجریش هم زیر بازار رو خیلی دوست دارم.

همون جایی که میوه ها رو میچینن تا آسمون پشت امام زاده صالح. فکر کنم اسمش هست تکیه ی امام حسین.

اخه وقتی رفتم دیدم بسته هست یعنی میوه فروش ها و مغازه ها نبودند. شده بود تکیه کلی علم های قشنگ بود یه حال و هوای دیگه داشت. میگفتن برای محرم اینطوری میشه. اولین بار بود که محرم میرفتم اینجا.  

ادامه مطلب ...