ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

رویایت را نگه دار

این داستان رو سال پیش توی یکی از کلاس های درسیم خوندم و نویسنده اش هم ناشناس هست. ببخشید که اگر ترجمه اش کمی بد شده. 

 

ادامه مطلب ...

یک روز وحشتناک

سلام.

دیروز من با مسمویت شدید از آلودگی هوا شد و با یک تب ۴۰ درجه هم تمام شد. 

پارسال زمستون که اومدم ایران دقیقا افتاد توی همین آلودگی هوا و تعطیلات. منم ریه های حساسی دارم و کارم به اورژانس کشید. خودم میدونستم مشکل کجاست و مشکل من مسومیت ناشی از آلودگی هوا هست و لازم بود دکتر برای من اسپری سالبوترکس رو که سال ها بود دیگه استفاده نمیکردم رو دوباره تجویز کنه. 

اما دکتر عزیز اون قدر گیج بود که با اینکه بهش گفتم اقای دکتر من مسمویت پیدا کردم بخاطر آلودگی هوا و علائمم رو گفتم وقتی به حالت تهوع رسیدم یه نگاه به شوهر جان کرد و گفت خانم شما حامله هستی. هرچی بهش میگم نه اقای دکتر من ایران زندگی نمیکنم به این هوای آلوده عادت ندارم. اگر حامله هستم پس چرا نمیتونم نفس بکشم؟ 

به خاطر همین دیگه این دفعه دکتر نرفتم و سعی کردم با آب پرتغال خوردن و نشستن کنار دستگاه تصویه ی هوا حالم رو بهتر کنم.

دیروز این برنامه ی مریضی من تمام کار های من رو عقب انداخت. از پروژه هایی که باید امروز تحویل میدادم و نتونستم تا مهمون هایی که دیشب داشتیم و من فقط موقع شام اونم ۱۰ دقیقه رفتم یه سلام کردم و خرید هایی که داشتم برای سفر فردا 


این شبا من رو از دعای خودتون بی نصیب نذارید 

راستی تهرانی ها از خونه بیرون نرید فعلا. موضوع این آلودگی هوا و مسمومیتش خیلی جدیه. 


پی نوشت : یه نسیم کوچیکی داره می وزه . خدا کنه ادامه پیدا کنه و این آلودگی از بین بره

همسایه ی مزاحم

یه همسایه داریم ساعت ۶ صبح میخواد از خونه بره بیرون صدای آهنگش توی آسمونه. 

اخر شب ۲ نصفه شب هم که میاد خونه باز همین وضعه.

اصلا مراعات حال ما رو نمیکنن. 

فکر نمیکنن توی همسایگی یکی ممکنه بچه ی کوچیک داشته باشه یا مریض داشته باشه. اصلا اقا سالم باشه میخواد بخوابه. چه دلیلی داره با دوپس دوپس ضبط شما اونم هر شب ۲ نصفه شب از خواب بپره؟

بخصوص هوا که گرمه توی تابستون واقعا عذابه. چون پنجره ها بازه و صدا راحت میاد توی خونه.

توی این ایام که محرم هست و عذاداری بازم فرقی نکرده. با این تفاوت که این بار به جای آهنگ دوپس دوپس نوحه میذاره با صدای بلند.

همسایه ی عزیز خوشی هات و عذاداری هات برای خودت.

موزیکت رو جوری گوش بده که خودت لذتش رو ببری

اگر شما میخواید بگید اهنگ نوحه ی امام حسین گوش میدی دقیقا میدونی داری مزاحمت ایجاد میکنی؟ این چه مثلا عذاداری هست؟ 

عذاداری شما که به تظاهر باشه و باعث آزار مردم بشه مطمئن نیستم که خدا رو راضی و خوشحال کنه!

من

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سیاه بخت حرف مردم

یه دوستی دارم خیلی دختره خوبی هست. خیلی سال هست که باهم دوستیم. 

بعد از اینکه دبیرستانش تمام شد نامزد کرد. 

طرف خیلی آدم عوضی بود. خیلی اذییتش میکرد. کتکش میزد و تحقیرش میکرد. نامزدی رو بعد از یه مدت بهم زد.

چند سال بعد یه پسر دیگه اومد خواستگاریش. خیلی پسر خوبی بود. نامزد کردند و در حال تدارک کار های عروسی بودند که پسر توی جاده تصادف کرد و کشته شد. 

دوست من افسردگی خیلی شدیدی گرفت واقعا داغون شد. 

گذشت و دو سال بعد یکی دیگه اومد برای خواستگاری. دوست من توی این مدت دانشگاه رفته بود و سال اخر دانشگاه بود   اما پسری که اومد خواستگاری سیکل داشت. 

بخاطر حرف مردم به این پسر جواب مثبت داد. 

خانواده ی عوضی داشت هم خودش عوضی بود هم خانواده. به قولی از کوزه همان برون ترواد که در اوست!!

پسره چند باری با دوست من میره دانشگاه اونم با چه وضعی. با زیر شلواری و دمپایی. 

مرتب کتکش میزد. تحقیرش میکرد. وقتی که بهش گفتم چرا جدا نمیشی برگشت گفت بانو حرف مردم رو چیکار کنم؟ مردم میگن دختره مشکل داشته که بازم جدا شده. 

خلاصه بعد از یه مدت عقد قرار شد عروسی بگیرن. اونم چه عروسی زهرش کردن. چقدر تحقیرش کردن سر لباس عروس و آرایشگاه و خرید هایی که نکردند و هزار تا چیز دیگه. 

دوست من بخاطر حرف مردم رفت خونه ی شوهر و ۴۰ روز هنوز از ازدواجش نگذشته بود که برگشت خونه ی باباش و طلاق گرفت. 

بخاطر حرف مردم زندگی خودش رو نابود کرد چقدر کتک خورد چقدر تحقیر شد اما گفت مردم حرف میزنن. 

مردم همیشه حرف میزنن. اصلا مردم کارشون حرف زدنه. 

از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست اما در دهن مردم رو نه. 

بیاید برای مردم زندگی نکنیم

همین


پی نوشت: قربون امام حسین برم که حاجت من رو به این سرعت برآورده کرد. امشب رفتم دختر عمه جان رو برسونم و قبلش در مورد اینکه چقدر دلم نذری امام حسین رو میخواد حرف میزدیم. قرار شد روز عاشورا برام غذا بگیره و من جمعه یا شنبه تحویل بگیرم. پیچیدم توی کوچه که دختر عمه جان رو پیدا کنم. یه مردی از خونه اومد بیرون جلوی ماشین رو گرفت و گفت لطفا صبر کنید بهتون غذای نذری بدیم. از خوشحالی جیغ کشیدم. طرف تعجب کرده بود. خلاصه اینم از غذای امام حسین . نذرشون قبول باشه.