-
بی خیال پست قبلی
دوشنبه 21 مهر 1393 14:12
اگر میدونستم با یک پست نوشتن اینقدر آروم میشم زودتر از این انزوا بیرون اومده بودم یادم نبود که امروز عیده یعنی دیروز شما عید بود . منم ساداتم عید همه مبارک عیدی هاتون رو گرفتید؟ اخه میگن توی این روز عیدی گرفتن از سید ها برکته عرض کنم که چند باری تقاضا شده بود که من اینجا گزارشگر بدون مرز شما ها باشم بگم که منتظر گزارش...
-
ماهی که شکست و تحقیر شد اما ...
دوشنبه 21 مهر 1393 13:06
سلام به تک تک دوستان وبلاگ نویسم اول از همه مرسی بخاطر این همه تبریک تولد. خیلی دوستتون دارم. ببخشید که این مدت نیودم اگر بهتون بگم چقدر از نظر روحی و جسمی داغون بودم باورتون نمیشه. تقریبا ارتباط خودم رو این مدت با همه چیز و همه جا به خصوص دنبای مجازی قطع کرده بودم. این چند ماه بدترین های زندگیم رو تجربه و کردم. به...
-
مرداد آمد
سهشنبه 31 تیر 1393 20:30
سلام چقدر زود مرداد میشه چقدر زود زمان میگذره این ماه که میاد همیشه یاد آور خیلی چیزاست برای من ماهی که هر سال بهم یاد آوری میکنه یک سال به سنم اضافه شده. یک سال دیگه خدا این لطف رو بهم کرده که باز کنار خانواده باشم و ماهی که پیوند زناشویی بستم. مرداد امسال چهارمین سالگرد ازدواج منه ولی هنوز باورم نمیشه. گاهی توی...
-
یادداشتی که حذف شد
یکشنبه 29 تیر 1393 09:41
سلام به همه نماز روزه هاتون قبول باشه مرسی از همه برای راهنمایی ها و حرف های تسکین دهندشون. پست رو پاک کردم. چون دوست دارم نگاهم بهش نیوفته. ببخشید اگر به کسی رمز نرسید. بگذریم هفته ی پیش قبل از ۱۹ ماه رمضان موهام رو دادم دست این آرایشگری که پیشش کار میکنم درست کنه. نمیدونستم میخواد موهام رو باز های لایک کنه که...
-
روز استقلالی با طعم چهارشنبه سوری
یکشنبه 15 تیر 1393 09:33
سلام به همه روز جمعه روز استقلال آمریکا بود. این روز خیلی روز مهمی هست اینجا. هر سال جشن ها و رژه های خیلی بزرگ و زیبا برگذار میشه. مهمونی های بزرگ داده میشه که همه باربی کیو درست میکنن. و در آخر شب ساعت ۹ آتیش بازی های خوشگلی برگذار میکنن اول یه تاریخچه بگم که سال ۱۷۷۶ روز چهارم جولای آمریکا استقلال خودش رو از کشور...
-
معضلی به اسم همسایه
چهارشنبه 11 تیر 1393 10:37
سلام حالا میگید این بانو خودش مشکل داره وگرنه چرا هرجا میره با همسایه ها مشکل داره :)) ولی باور کنید این طوری نیست =))) شایدم باشه نمیدونم شاید من زیادی استانداردهام بالاست خوب خونه رو که عوض کردم از خونه ی قبلی ۵ تا خیابون به سمت غرب یا به عبارتی به سمت دریا هست. تمام این محله ها محله های آروم و خیلی خوبی هستند. خونه...
-
خدا واقعا رحم کرد....
پنجشنبه 5 تیر 1393 18:32
سلام امروز سرکار رییسم گفت برم براش از اون طرف خیابون قهوه بخرم. قبل از اینکه برم یک دفعه صدای انفجار اومد. کیف رییسم بی دلیل برگشته بود و عطر گرون قیمتش شکست. به سرعت رییسم جمعش کرد و گفت قضا و بلا بوده . رفتم بیرون به سمت استار باکس که قهوه بگیرم. دم چراغ قرمز ایستادم تا چراغ برای من سبز بشه. یه دختر پسر هم کنارم...
-
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت.....
دوشنبه 2 تیر 1393 20:30
سلام میدونین پریروز که بعد از مدت ها این صفحه ی وبلاگ رو دیدم چی بهم انرژی داد؟ کامنت های پی در پی دوستای گلی که اینجا باهاشون آشنا شدم. اینکه مهربان هایی از هزاران کیلومتر اون طرف تز سراغ من رو میگیرن و نگرانم هستند. اونایی که برام آرزوی موفقیت کردن و به نوعی یادآوری کردن که به یاد من هستن. امروز یکمی ذهنم درگیر بود...
-
من برگشتم.
شنبه 31 خرداد 1393 17:47
سلامم به همه دوستای عزیزم امیدوارم خوب باشید از تک تکتون ممنون که این مدت همه جوره به یادم بودید و ببخشید که نبودم. پست قبلی گفتم واقعا درس فرصت هیچ کاری رو بهم نمیداد. هفته ی پیش امتحانام تمام شد و با شوهر جان فرصت کردیم یه سر به خانواده ی عموش بزنیم و دیروز برگشتیم. امروز سرکار بودم و تازه رسیدم قبلش از رییسم اجازه...
-
وقتی بانوی ماه قاطی میکنه
پنجشنبه 18 اردیبهشت 1393 15:23
سلام به همه اول از همه از تک تکتون تشکر میکنم که سراغم رو میگرفتید و شرمنده که نبودم این چند ماه که برگشتم اینجا عجیب ترین ماه های زندگیم بوده راستش اینقدر درگیر درس و کار بودم که حتی بابام دیشب اعتراض کرد که من ٢ هفته هست تورو ندیدم من حتی اخر هفته هم کار میکنم و مشکل اینجا بود که حتی فرصت درس خوندن هم دیگه ندلشتم...
-
روزتون مبارک
یکشنبه 31 فروردین 1393 19:48
سلام واقعا شرمنده. هفته ی پیش امتحان داشتم و بعدش گفتم دیگه با خیال راحت میام سراغتون که نشد =)) جاتون خالی با همسر جان رفتیم سفر اونم از پیش تعیین نشده. بعدم درگیر کار شدم حسابی. اخه من روزهای اخر هفته کار میکنم. بقیه اش درس دارم . خوب بگذریم روز مامان های عزیز وبلاگ نویس مبارک. سمانه جون که باز داره مامان میشه -...
-
موفق شدم!!!
دوشنبه 18 فروردین 1393 23:58
سلام امروز من خیلی موفق شدم مثلا موفق شدم که تا الان تمام لطف های همه تون رو نسبت به خودم تایید کنم و جواب بدم . موفق شدم به قیمت بیماری که بعدش سراغم اومد سخنرانی رو تمام کنم اونم با بی خوابی! موفق شدم قسمتی از اتاق رو جمع کنم فعلا دو تا چمدون دیگه بهم دهن کجی نمیکنه!! موفق شدم کمی وسائل مورد نیاز اتاق رو بخرم ولی...
-
من و اسباب کشی و میگوی مادر شوهر
شنبه 16 فروردین 1393 22:30
سلام به همه ی دوستای نازنینم. سال نوی همگی با ۱۴-۱۵ روز تاخیر مبارک. امیدوارم که سال خیلی خوبی برای تک تکتون باشه. از همه عذرمیخوام که این مدت نبودم. آخرین بار گفتم که درگیر یک پروژه و ۲ تا امتحان و غیره و ذالک بودم جونم براتون بگه که قید نمره ی خوب رو زدم و نتونستم به موقع سخنرانی رو انجام بدم که احتمالا این ۲ شنبه...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 25 اسفند 1392 22:29
سلام به همه ببخشید که نیستم. این اساتید گرامی توجه ندارند که نوروز ما نزدیکه و به این موضوع اصلا اهمیت نمیدن ( ای بی فرهنگ های غرب زده!!!) خلاصه هفته ای که گذشت و این هفته که پیش روم هست امتحان دارم! دارم روی یک سخنرانی ۵ دقیقه ای در مورد سرطان و HPV در زنان کار میکنم. خیلی سخته. چون کلی مطلب هست که باید توی ۵ دقیقه...
-
این هوای دیوانه!!
دوشنبه 19 اسفند 1392 19:32
سلام یادتونه گفتم هفته ی پیش اینقدر بارون داره میاد که اخطار سیل دادن؟ خوب دیروز هوا رکورد گرما رو زد!!! ۳۰ درجه توی اسفند ماه!!! اینقدر هوا گرم بود که اصلا نمیشد توی خونه بند شد. امروزم گرم بود. الان هوا به جای اینکه نزدیک بهار باشه بیشتر به هوای وسط تابستون میخوره. پیش بینی شده که هفته ی آینده هوا به حدود ۳۷-۳۸ هم...
-
بی حوصله
شنبه 17 اسفند 1392 11:26
سلام امروز خیلی بی حوصله هستم. ولو شدم روی مبل تکون نمیخورم. خیلی کار دارم خونه خیلی شلوغه باید تمیزکاری کنم. کلی ظرف بشورم که نمیدونم چرا تمومی نداره برای ناهار دلم تن ماهی میخواد که نداریم. حالش رو ندارم برم بخرم. کلا دلم هوس سبزی پلو کرده.... الان ساعت ۱۱:۳۰ هست و گشنمه ولی حتی حالش رو ندارم برم یه چیزی بخورم....
-
قانون ما... قانون شما
چهارشنبه 14 اسفند 1392 20:23
سلام چند وقت پیش یکی از دوستام ازم پرسید اونجا توی آمریکا توی کالج .. بیرون توی اجتماع برخورد مردم با محجبه ها چطوری هست؟ اصلا محجبه هست یا نه؟ خوب من دختر محجبه ی زیادی رو توی کالج دیده بودم. دختر هایی که دوستای زیادی داشتن که هیچ کدوم نه حجاب داشتن نه مسلمون بودن نه احساس بدی داشتن کنار هم باشن. حتی یکی از استاتید...
-
کالج
دوشنبه 12 اسفند 1392 23:03
سلام یک عذرخواهی باید بکنم... راستش من فکر میکردم فرق کالج و دانشگاه رو گفتم بعد دیدم نه . خلاصه این فرق کالج با دانشگاه : دانشگاه همه میدونیم که یک دوره ی ۴ ساله هست و طبیعتا اینجا با هزینه ی بالاتر. دانشگاه های دولتی برای مقیم ها تقریبا سالی ۵۰۰۰-۶۰۰۰ دلار در میاد و برای خصوصی ها دقیقا ۱۰ برابر این یعنی ۵۰۰۰۰ هزار...
-
اخطار سیل و عکس های دانشگاه
یکشنبه 11 اسفند 1392 08:50
سلام خیلی فعال شدم نه؟ :)) فقط چون آخر هفته هست همین =)) امروز باز اخطار سیل گرفتیم همین باعث شد که یاد موضوعی بی افتم. داستان برمیگرده به اولین سالی که اینجا بودم. پاییز بود فکر کنم اوایل مهر خیلی بارون می اومد. روز قبلش خونه ی عمه ها بودیم (من عمه جان دختر عمه جان و خواهری) اشتباه نشه ها من زیاد عمه دارم :)) خلاصه...
-
آخر هفته بارانی
جمعه 9 اسفند 1392 19:40
سلام به همه صبح شنبه تون بخیر اینجا ما ۱۱ ساعت و نیم از شما عقب هستیم. الان که مینویسم صبح زود شنبه ی شما هست و سر شب جمعه ی ما! دیشب تا ساعت ۱۰ شب کالج بودم . روز های سه شنبه ۵ شنبه که میرسم خونه علنا بیهوش میشم. از پریشب همش داره بارون میاد که البته خیلی خوبه چون اخطار خشک سالی گرفته بودیم . فعلا اینقدر بارون داره...
-
یک هفته ی دیوانه کننده!!!!
چهارشنبه 7 اسفند 1392 21:52
سلام به همه کلا از تک تکتون شرمنده هستم . این چند روز اینقدر تند گذشت که خودم هم نفهمیدم. هنوز کامل جا نیوفتادم و این بخاطر غیبت ۵ ماه ای بود که داشتم. جمعه از صبح رفتم بیرون آخرش هم کارهایی که میخواستم همه انجام نشد. شنبه هم همین وضع بود. دیروز ۶ سال سرکار بودم از ساعت ۹ صبح تا ۳ بعد از ظهر و از اون طرف ۳:۳۵ کلاس هام...
-
هفته ی اول!
پنجشنبه 1 اسفند 1392 12:12
سلام. خوب سه شنبه که کالج شروع شد آخرین باری بود که فرصت کردم براتون بنویسم. اون روز من تا ساعت 3 سر کار بودم. 3:30 تا 5 کلاس تاریخ و 7:30 تا 10 شب کلاس ریاضی داشتم. سر کلاس ها من عادت دارم ردیف اول بشینم چون اگر حتی یک ردیف عقب بشینم حواسم پرت میشه حالا یا به گوشی یا میرم توی عالم هپروت. خلاصه فکر کنید ردیف اول جلوی...
-
بدون عنوان
سهشنبه 29 بهمن 1392 14:08
سلام. امروز روز اول مدرسه هست!! برگشتن به کالج بعد از یک ترم مرخصی حس خاصی داره. اونقدر هم تغییرات انجام دادن که حد نداره. امروز فهمیدم که فعلا کمک هزینه ی خرید کتاب بهم تعلق نمیگیره و فعلا باید چند روز منتظر باشم تا جواب نامه ام رو بگیرم . اینجا یک برنامه هست که در هر ترم باید 3 بار در فواصل تعیین شده با مشاور تحصیلی...
-
بازگشت به زندگی شلوغ!
دوشنبه 28 بهمن 1392 09:54
سلام دیروز حدود ساعت ۱ بعد از ظهر به وقت اینجا رسیدم و اولین چیزی که خواهری بهم وعده داد این بود که وقت نکرده خونه رو تمیز کنه. البته با چیزی که مواجه شدم خیلی بیشتر از چیزی بود که انتظارش رو داشتم. تقریبا حتی نتونستم چمدونم رو بیارم توی خونه =)) فعلا تمام وقتم رو گذاشتم (برای زمان بیداری) که خونه رو تمیز کنم ولی همش...
-
صدای زنگ ساربان می آید رفتن نزدیک است
جمعه 25 بهمن 1392 01:01
سلام ببخشید من که این مدت یا نمیام یا به شما کمتر سر میزنم یا کمتر آپدیت میکنم واقعا نمیرسم. این چند روز به صورت کاملا MP3 توی این ترافیک تهران شرق به غرب و شمال به جنوب رفتم که به کارهام برسم. امروز فهمیدم نمیتونم اون پازلی که درست کنم رو ببرم :( توی چمدون جا نمیشه روزی که داشتم میومدم با اینکه فقط وسایل خودم بود اما...
-
سفر مشهد من
سهشنبه 22 بهمن 1392 23:54
سلام من از مشهد برگشتم. بهترین سفر عمرم بود. فقط ۲۴ ساعت حتی اولش با اعصاب خوردی شروع شد اما بی نظیر بود برای تک تکتون دعا کردم. (دروغ نمیگم اسمهاتون رو دونه دونه نوشته بودم توی گوشیم اونجا دونه دونه اسم برم :)) ) امام رضا خودش من رو طلبیده بود. بر عکس دفعه های قبلی. وارد صحن که شدم بدنم لرزید ناخودآگاه اشک میریختم ....
-
آرزو های من
یکشنبه 20 بهمن 1392 23:05
سلام دیشب میخواستم پستی بنویسم در مورد دروغ که دیدم دعوت شدم به یک پست خاص. خاتون عزیزم توی وبلاگش از من دعوت کرده که در مورد آرزوهام بنویسم. آروزهای برآورده شده. شاید در نگاه اول خیلی آسون بیاد اما فکر من رو از دیشب به خودش مشغول کرد. قرار بر اینه که چند تا آرزو رو که برآورده شده بگیم. خوب شاید اولین آروزی برآورده...
-
قالب جدید
شنبه 19 بهمن 1392 01:26
سلام خوب من برگشتم از اصفهان. کلا این ۲۴ ساعت من خواب بودم :)) بچه ها من این قالب جدید رو گذاشتم چون سر قبلی دوستی گفت نمیتونه کامنت بذاره. اگر کسی اومد و دید نمیتونه کامنت بذاره یک جوری بهم خبر بده. فردا با یک پست خوب میام دوستتون دارم
-
برف پارو میکنیم!
پنجشنبه 17 بهمن 1392 00:05
سلام داستان من و اون مدیر ساختمان بی خاصیت رو که یادتونه؟ این اقا که اون شب همش میگفت من مدیر ساختمونم من مدیر ساختمونم حالا که اینجا ۱ متر برف اومده مرده!! نیستش!! بخدا نیستش! از شنبه که برف اومده دم در رو مرتب یکی از همسایه ها پارو میکنه. اونم که عین خیالش نیست. امروزم اینقدر توی حیاط برف اومده بود که در پارکینگ باز...
-
وبلاگ نویسی یعنی چی
چهارشنبه 16 بهمن 1392 00:55
سلام وبلاگ نویسی یعنی من تو او ما شما ایشان و تمام این ضمیر های حاضر و غایب در یک فضای دوستانه از دغدغه هاشون بنویسن. از چیزایی که می بینن و لمس میکنن. از چیزایی که آزارشون میده یا دوست دارن. بعضی ها از زندگی شخصیشون مینویسن و بعضی ها کاملا سکوت میکنن توی اون زمینه. بعضی ها آرمانی مینویسند و بعضی ها ان.ق.لابی. مهم این...