ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

مرداد آمد

سلام 

چقدر زود مرداد میشه 

چقدر زود زمان میگذره 

این ماه که میاد همیشه یاد آور خیلی چیزاست برای من 

ماهی که هر سال بهم یاد آوری میکنه یک سال به سنم اضافه شده. یک سال دیگه خدا این لطف رو بهم کرده که باز کنار خانواده باشم 

و ماهی که پیوند زناشویی بستم. 

مرداد امسال چهارمین سالگرد ازدواج منه ولی هنوز باورم نمیشه. گاهی توی حرفام از شوهرم به عنوان دوست پسرم یاد میکنم.

به هرحال ماه دوست داشتنی هست. 

اینجا کسی هست که متولد مرداد باشه؟

راستی رفتم حمام موهام بهتر شد. خوب نشد اما از اون حالت اولیه در اومد.

ولی با اینحال رنگساژ تیره رو حتما میزنم 

دوستتون دارم 

مرسی که هستید 

یادداشتی که حذف شد

سلام به همه 

نماز روزه هاتون قبول باشه 

مرسی از همه برای راهنمایی ها و حرف های تسکین دهندشون. 

پست رو پاک کردم. چون دوست دارم نگاهم بهش نیوفته. 

ببخشید اگر به کسی رمز نرسید. 

بگذریم

هفته ی پیش قبل از ۱۹ ماه رمضان موهام رو دادم دست این آرایشگری که پیشش کار میکنم درست کنه. نمیدونستم میخواد موهام رو باز های لایک کنه که متاسفانه کرد. 

الان موهام شده عین زردک. زرد حالم از خودم بهم میخوره

حتی حاضر نیست موهام رو رنگ تیره بزنه. میگه رنگ موهات این بود. بهش میگم دوست ندارم اینی که زدی میگه نه همین بود رنگ موهات. 

با آرایشگرم توی ایران تماس گرفتم که رنگ و ترکیب رنگ رو برام بفرسته ولی تا به دستم برسه میشه اخر مرداد. نمیتونم یک ماه دیگه این طوری دوام بیارم :(((

روز استقلالی با طعم چهارشنبه سوری

سلام به همه 

روز جمعه روز استقلال آمریکا بود. این روز خیلی روز مهمی هست اینجا. هر سال جشن ها و رژه های خیلی بزرگ و زیبا برگذار میشه. مهمونی های بزرگ داده میشه که همه باربی کیو درست میکنن.  و در آخر شب ساعت ۹ آتیش بازی های خوشگلی برگذار میکنن

اول یه تاریخچه بگم که سال ۱۷۷۶ روز چهارم جولای آمریکا استقلال خودش رو از کشور انگلیس اعلام میکنه و به یک کشور مستقل تبدیل میشه. و ۱۱ سال بعد قانون اساسی شون نوشته میشه و به عبارتی این روز تولد آمریکا حساب میشه. 


از یک هفته قبل هر از گاهی شبا صدای آتیش بازی و ترقه میشنیدیم. 

ولی شبش غوغا بود.

خودم و شوهرم تا ساعت ۸:۴۵ سرکار بودیم. و بعد گفتیم بریم بیرون. خیابون قو پر نمیزد تا رسیدیم به دم ساحل. اونجا بود که وای چه ترافیکی. دیدم نوشته اینجا آتیش بازی نداریم 

رفتم به سمت خونه ی قبلی که اونجا آتیش بازی داشت ولی چشمتون روز بد نبینه ۱ ساعت فقط یکجا مونده بودیم توی ترافیک اینقدر زیاد بود. اصلا تکون نمیخوردیم. 

تا تونستیم حرکت کنیم شد ساعت ۱۱:۳۰

هنوز از گوشه کنار یه کمی آتیش بازی میدیدیم. 

وقتی رسیدیم خونه ساعت ۱۲ شده بود. اونجا بود که یاد ایران و چهارشنبه سوری افتادم. چون تا صبح اینجا ترقه میزدن . تا چشمام گرم میشد یکی ترقه میزد سگ همسایه هم مزید بر علت شده بود. ترسیده بود همش پارس میکرد :))))


امسال نه چهارشنبه سوری رو تونستم برم و نه روز استقلال رو لذت برم! حالا باید دید بعدا برای روز شکر گذاری و هالوین چی میشه :))


پی نوشت:

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟

این چیزیه که دو روزه همش دارم بهش فکر میکنم. مربوط به یکی از دوستانه!

معضلی به اسم همسایه

سلام

حالا میگید این بانو خودش مشکل داره وگرنه چرا هرجا میره با همسایه ها مشکل داره :))

ولی باور کنید این طوری نیست =))) شایدم باشه نمیدونم شاید من زیادی استانداردهام بالاست 

خوب خونه رو که عوض کردم از خونه ی قبلی ۵ تا خیابون به سمت غرب یا به عبارتی به سمت دریا هست. تمام این محله ها محله های آروم و خیلی خوبی هستند. خونه قبلی از دیوار صدا میومد اما از همسایه نه. خیلی همه مراعات همدیگه رو میکردن. اما اینجا با اینکه محله ی خوبیه اما انگار این کوچه توش بر خورده :)). همسایه ها پر سر و صدا ترین همسایه هایی هستند که تاحالا دیدم. حسابی هم فضول هستند. دوست دارن توی خونه ی بقیه ی سرک بکشن. 

اولین چیزی که باعث تعجب من اینجا شد این بود که صبح روز دوم با صدای بوق ممتد یه ماشین از خواب بیدار شدم. از همون هایی که سرویس های مدارس توی ایران میزنن که برو بیا پایین. اینجا بوق زدن متداول نیست. یعنی جریمه هم داره. 

بعد اینجا طرف هر روز راس ساعت ۸ میاد دنبال بچه هاش و بوق میزنه اونقدر بوق میزنه که بیان!!

به مدیر ساختمان گفتم گفت من به مامانش میگم اما بعید میدونم اثر کنه چون دختره آدم مشکل داریه. 

من وقتی این رو گفت فکر کردم خوب منظورش اینه که با مامان باباش نمیسازه 

تا اینکه یک روز پلیس میریزه و خونه ی ما رو محاصره میکنه. اهان یادم رفت بگم که این همسایه قبلا خونه ی ما زندگی میکرد. 

من خونه نبودم اما خدا رو شکر خواهرم بود چون مامی جان خیلی انگلیسی بلد نیست و هول میکرد. 

خلاصه پلیس میاد پرس و جو و بعد از اونجا بود که فهمیدیم اون خانمی که میاد بوق میزنه یک مجرم سابقه داره!!

دیروز که رفتم چک اجاره رو به مدیر ساختمان بدم  گفتم اگر توی واحد های جاهای دیگه جای خالی بود به ما خبر بدید. ما اینجا نمیتونیم بمونیم. خیلی شلوغ و خطرناکه.

متاسفانه اینجا خونه خریدن خیلی راحت نیست. یا باید کل پول رو داشته باشی یا اگر بخواهی قسطی بخری باید اعتبار خوبی داشته باشی با یک در آمد قابل توجه. که من فعلا هیچ کدوم رو ندارم. پول کامل هم مثلا یه خونه ی خوب توی محله ی خوب بالای ۱ میلیون دلاره که ....

فعلا باید همین جا سر کرد تا موقع تمدید ببینم چه میشه کرد. شاید تا اون موقع شر این دختر کم شد!


پی نوشت: ماه رمضان مبارک. نماز روزه هاتون قبول . من رو هم موقع افطاری دعا کنید 

خدا واقعا رحم کرد....

سلام

امروز سرکار رییسم گفت برم براش از اون طرف خیابون قهوه بخرم. قبل از اینکه برم یک دفعه صدای انفجار اومد. کیف رییسم بی دلیل برگشته بود و عطر گرون قیمتش شکست. 

به سرعت رییسم جمعش کرد و گفت قضا و بلا بوده .

رفتم بیرون به سمت استار باکس که قهوه بگیرم. دم چراغ قرمز ایستادم تا چراغ برای من سبز بشه. یه دختر پسر هم کنارم بودن. حواسم به گوشیم بود و داشتم نتیجه ی بازی آلمان و آمریکا رو دنبال میکردم. 

شروع کردم از خط عابر به رد شدن که احساس کردم یه چیزی به سرعت از جلوی پام رد شد سرم رو بلند کردم دیدم یه ماشین شاسی بلند از چراغ رد شده اونم با سرعت. خیلی خدا رحمم کرد که یک قدم جلو تر نبودم وگرنه با سرعتی که داشت له شده بودم. 

تا ۵ دقیقه شکه بودم. 

هنوز که بهش فکر میکنم تنم میلرزه