-
نژاد برتر من!
سهشنبه 15 بهمن 1392 01:29
سلام. امروز این پست رو از باران پاییزی عزیزم خوندم و یاد موضوعی افتادم. اول این پیش زمینی تاریخی رو در مورد تاریخ برده داری و نژاد پرستی در آمریکا بگم تا بعد به داستان مورد نظر برسم. جنگ شمال و جنوب یا Civil War جنگ شمال و جنوب در سال ۱۸۶۱ بین ایالت های شمالی و جنوبی آمریکا در گرفت. ایالت های جنوبی بیشتر حالت های...
-
اونی که رفت...
دوشنبه 14 بهمن 1392 00:46
سلام. امروز صبح بود که مامانم بعد از تماس صبحگاهی با مامان بزرگ و پدر بزرگم با چشم پر از اشک اومد توی اتاقم و گفت پسر عمو رفت.. پسر عموی خودش بود. شاید تنها پسر عمویی که من کامل میشناختم. همیشه یادمه دوست داشتم حتما عید بشه که بریم خونشون چون عاشق خونشون بودم. خیلی مهربون بود. خونشونم یک خونه ی ویلایی بدون نقص. گرچه...
-
کلاغ..پر... گنجشک... پر.. گوشی من...؟!!
شنبه 12 بهمن 1392 23:56
سلام وای امروز عجب روزی بود. کلی کار داشتم. این روزای آخر که میشه زمان فقط داره پرواز میکنه. امروز قرار بود بریم تجریش وقتی سوار ماشین شدم از پارکینگ بیام بیرون اولین دونه ی برف رو دیدم وای که چقدر لذت بردم. تمام طول راه از خونه تا تجریش رو آهنگ برف بابک جهانبخش رو گوش میدادم <برف..برف.. برف میباره.. خاطرات تو رو...
-
زنگ تفریح
شنبه 12 بهمن 1392 00:21
سلام فقط سه ماه شیر مادر خوردم تازه من شانسم بیشتر بود چون گل بانو ( خواهرم) که کلا ۴۰ روز هم نخورد. بقیه رو به همت شیر خشک کپنی زمان جنگ سر کردم و بزرگ شدم. حدود دو سال نیمه بودم که مامی جان تصمیم میگیره من رو از شیشه بگیره و توی لیوان های در دار بهم شیر بده تا عادت کنم. به هر دری میزنه که من شیشه رو بیخیال بشم...
-
روزهای آخر
جمعه 11 بهمن 1392 00:26
سلام هر سال وقتی موقع رفتن نزدیک میشه اینقدر زود میگذره که گاهی روز آخر میگم آخ اخ این کارو نکردم اون کارو نکردم. امسال اما هیجان دارم برای برگشت. شاید چون دلم برای خونه ی خودم تنگ شده. دلم برای داشتن مسئولیت و دور از جون شما صبح تا شب سگ دو زدن تنگ شده. ۵ ماه اینجا خوردم و خوابیدم. البته به جز ۳ ماه اول که درگیر درس...
-
بازار بزرگ تهران!
پنجشنبه 10 بهمن 1392 00:54
سلام امروز بالاخره رفتیم بازار. اولین بار بود که با ماشین میرفتم. مامانم گفت با مترو بریم که بنا به دلایلی من مخالفت کردم و گفتم یک طرح میگیرم و با ماشین میریم. اصلا هم بلد نبودم!! ولی دیگه سلام و صلواتی رفتیم تا آخرش خوردیم به یک جایی که اقا پلیسه گفت نمیشه بری و بپیچ که فهمیدم اونجا نزدیک بازار هست. کمی چرخیدیم...
-
بازم ناخن جدید
سهشنبه 8 بهمن 1392 00:20
سلام اول از همسایه بگم که دیشب روی ماشین همسر جان نقاشی کشیده! میخوام دوربین نصب کنم که ازش مدرک داشته باشم و برم برای شکایت. شایدم فردا صبح یک سر رفتم کلانتری ببینم چه کار میتونم بکنم. چهارشنبه با مامی جان میخوایم بریم بازار بزرگ تهران. من عاشق این بازارم. بریم یکم من خرید کنم برای همین چون چهارشنبه وقت ترمیم ناخن...
-
پازلی که تمام شد
دوشنبه 7 بهمن 1392 00:25
سلام به همه خوب دیشب پازل رو تمام کردیم. همسر جان قسمت چپ پازل رو درست کرد و من سمت راست. تعداد تیکه هایی که من گذاشتم خیلی بیشتر بود اما کار شوهر جان سخت تر چون قسمت چپ تقریبا همه شبیه هم بودند. قرار بود مامی جان پازل رو تمام کنه یعنی درواقع تیکه ی آخر رو بذاره که البته از هولش هم ساعت ۲:۳۰ بیدار میبشه ببینه تمام شده...
-
همسایه فضول
شنبه 5 بهمن 1392 20:16
سلام یادتونه چند وقت پیش از مدیر ساختمون نوشتم توی این پست. خوب ما یکمی مشکل جای پارک داریم فعلا. جایی که ما پارک میکردیم رو قبلا هم گفتم فعلا داربست زدند و فقط یکی از واحد ها میتونه پارک کنه. ما هم کنار باغچه پارک میکنیم یا اگر یکی از همسایه ها ماشینش نباشه ( یک همسایه ی خاص) با هماهنگی قبلی جای اون پارک میکنیم. روز...
-
راهنمایی سال های کابوس من
پنجشنبه 3 بهمن 1392 00:17
سلام مهربانو جان چند وقت پیش در مورد دوران خوش دبیرستانش پست گذاشت و من رو به فکر فرو برد. به سال های دور به سه دوره ی دبستان- راهنمایی و دبیرستان بعد یاد این افتادم که دوران راهنمایی من بدترین دوران عمرم بود. توی بهترین راهنمایی اصفهان درس میخوندم. غیرانتفاعی بود. البته اونموقع ها مثل الان قیمت ها سر به فلک نمیکشید....
-
احترام به سالمندان - معلولین ممنوع
چهارشنبه 2 بهمن 1392 00:41
سلام یک چیزی که توی آمریکا خیلی جلب توجه میکنه احترام ویژه ای هست که به سالمندان میذارن و به کسانی که به نوعی معلولیت دائم یا حتی موقت دارند. بهترین جای پارک ها بهترین راه ها برای اوناست. اگر خدایی نکرده پای شما بشکنه اداره ی پلیس به شما مجوزی میده برای پارک در قسمت آبی رنگ که همیشه بهترین جای پارک هست. بماند که این...
-
عکس جدید
سهشنبه 1 بهمن 1392 01:16
سلام مرسی از لطف همه شکر خدا پدر بهتره فقط لبش خیلی باد داره امروز یک تجربه ی خیلی جالب داشتم اونم رانندگی توی جاهایی که تاحالا نرفته بودم سر فرصت مینویسم که چقدر خندیدم عکس پازل رو که نصفه شده میذارم اول از بالا سمت راست شروع کردم و تمام سفیدی ها رو گذاشتم بعد شوهر جان سمت چپ رو که طلسم شده بود رو امروز تمام کرد فعلا...
-
یک روز خیلی بد
دوشنبه 30 دی 1392 01:22
سلام دیشب حدود ساعت ۲ بود که خوابم برد و ساعت ۳:۳۰ با صدای برخورد یک جسم سنگین با زمین از خواب پریدم. تا اومدم از تخت بیام بیرون دیدم مامانم اسم بابام رو فریاد میزنه. از اتاق پریدم بیرون دیدم بابام پشت در اتاق من روی سنگ خورده زمین و زمین پر از خون شده. خیلی هول کردم. بابام گیج گیج بود نمیفهمید چه خبره یا چیه. فقط...
-
وبلاگ من
یکشنبه 29 دی 1392 01:42
سلام به همه چند وقت پیش باران جون توی یه کامنت نوشته بود که وبلاگت خیلی آموزشی فرهنگی شده. راستش من پارسال با وبلاگ یک نفر آشنا شدم. اولین وبلاگی که شروع کردم به خوندن اون بود و هنوز هم میخونم و بهش سر میزنم. اما تقریبا خاموش بودم. تا اینکه دیدم وقتی خاموش باشی فایده نداره اگر مطلب رمزی باشه طرف بهت اعتماد نمیکنه رمز...
-
تابلوی پند آموز اتوبان
جمعه 27 دی 1392 22:00
سلام دیروز توی یکی از اتوبان های تهران داشتم میرفتم یک تابلو نظرم رو جلب کرد نوشته بود : ما همان طور که رانندگی میکنیم زندگی میکنیم عکس هم عکس یک راننده ی عصبانی بود که به نشانه ی اعتراض دستش رو از ماشین اورده بود بیرون و یک راننده با لبخند داشت به اون راننده ی عصبانی از توی آینه نگاه میکرد. داشتم فکر میکردم دقیقا...
-
پازل جدید من
چهارشنبه 25 دی 1392 20:00
سلام امروز بالاخره خریدمش. این اولین چیزی بود که چشمم رو گرفت اما کلی گشتم تا باز برگشتم سر این. نمیفهمم چرا این عکس ها کج میشه
-
قهرمان نه پهلوان
دوشنبه 23 دی 1392 23:20
سلام داستان پوریای ولی رو همه شنیدید درسته؟ همون پهلوانی که بخاطر دل یک مادر جلوی یک حریف خیلی ساده شکست خورد و پهلوان شد نه قهرمان حالا بشنوید از داستان های قهرمان های امروزی که پهلوان نیستند. حدود دو سال پیش بود با شوهر جان و عموی عزیزشون رفته بودیم پاساژ پایتخت توی میرداماد. برای پارک ماشین رفته بودیم کوچه ی پشتی...
-
شرمنده
یکشنبه 22 دی 1392 19:07
سلام به همه ی دوستای نازنینم شرمنده ی تک تکون هستم این چند روز کمی درگیر بودم نرسیدم نظر ها رو تایید کنم دیشب فقط تونستم بیام به وبلاگ هاتون سر بزنم دیروز کلاس خود آراییم شروع شد خیلی جالب بود خوشم اومد. هم گریم یاد میده که برای رفتن عروسی و اینا خیلی خوبه هم ارایش برای یک روز عادی. امروزم بالاخره رفتم دندونم رو هم...
-
پازل ناتمام!
جمعه 20 دی 1392 01:34
سلام امشب عکس میذارم فقط. راستش غمنامه یکی از دوستان رو خوندم خیلی دلم و حالم گرفت. خدا بهش صبر بده. پازل احتمالا دیگه تکمیل نمیشه. یکی از قطعه هاش گم شده البته ادامه میدم اما خوب تکمیل نمیشه. این جور پازل ها هر تیکه ایش خیلی مهمه. حالا میبینید چی میگم اگر پست قبل رو نخوندید در مورد هنری هشتم و ۶ زنش نوشتم. اهان راستی...
-
هنری هشتم
چهارشنبه 18 دی 1392 20:00
سلام هنری هشتم دومین پادشاه از سلسله ی تئودور ها بود که بعد از پدرش هنری هفتم در سال ۱۵۰۹ بر تخت پادشاهی انگلستان نشست. از دوران هنری هشتم سخن های زیادی هست. که از مهم ترین آنها میتوان شروع مذهب جدید در انگلستان را نام برد. هنری هشتم ۶ زن داشت ۱- کاترین آراگون. پرنسس اسپانیایی و عمه ی امپراطور اسپانیا ۲- لیدی آن بولین...
-
پازل زندگی من
دوشنبه 16 دی 1392 02:03
سلام چند روز پیش توی اتاق خواهرم چشمم به یک پازل ۱۰۰۰ تیکه افتاد که داشت گوشه ی کتاب خونه خاک میخورد. تصمیم گرفتم برای مشغول کردن خودم شروع کنم به درست کردن این پازل. پازل خیلی عجیبی هست. طرح یک کلبه ی خیلی قشنگ کنار یک برکه در کنار یک جنگل و کلی گل های مختلف. هر چهار گوشه هم برای خودش طرحی داره. مثل پازل های معمولی...
-
الو قطع و وصل میشه!
یکشنبه 15 دی 1392 01:03
سلام آقا این ارتباط ما با بخش اعتراضی و غر غری مغزمون قطع شده. امشب اومدم یک مطلب بنویسم کلی نوشتم دیدم ای بابا قبلا در موردش نوشتم!! یعنی ببینید چقدر آزارم میده که دوباره البته با سناریو های متفاوت نوشتم. اما خوب از انتشارش منصرف شدم. یکی از دوستان اشاره ی خوبی کرد که من فقط غر غر میکنم خوب برای این غر غر ها باید راه...
-
عرفان
جمعه 13 دی 1392 22:25
سلام امشب بین راه رفتیم استراحتگاه مهتاب توی اتوبان قم کمی استراحت کنیم و آبی به دست و رو بزنیم. حدود ۱۵-۲۰ دقیقه ای توقف داشتیم. وقتی برگشتیم میخواستم سوار ماشین بشم که دیدم یه پسر بچه ی خیلی ناز حدود ۴ یا ۵ ساله داره بین ماشین ها میچرخه. بهش گفتم عزیزم نیا اینجا خطرناکه ماشین ها بی توجه هستند یه موقع بهت میزنن....
-
فعلا تعطیل
چهارشنبه 11 دی 1392 22:47
علی رقم تمام تلاش هام نمیتونم توی این لحظه انرژی مثبت بدم از خودم. فعلا تا شنبه مرخصی میگیرم از حضور همه . تا کمی آروم بشم. حال خوشی ندارم. اعصابم بهم ریخته. همه چیز بهم ریخته. دوستتون دارم همین پی نوشت: الان بهترم. نمیتونم اینجا نیام ممکنه کمتر بیام.. از صبح تاحالا ۹ تا کامنت داشتم. همین یعنی کلی روحیه. اما فعلا در...
-
سال نو میلادی مبارک
چهارشنبه 11 دی 1392 12:40
سلام از اون جایی که فقط توی این ده روز باید انرژی مثبت داد پس فعلا علی الحساب سال نوی میلادی مبارک. تا بازم بگردم دنبال پست های بدون انرژی منفی
-
یک حس غریب
دوشنبه 9 دی 1392 23:34
سلام. قعلا بخاطر برنامه ای که توش دارم شرکت میکنم ( برنامه ی جذب) به گفته ی پرنیان جان نباید انرژی منفی بدم یا حرف منفی بزنم در یک کلام نمیشه غر غر کرد. پس یه ۱۰ روزی از دست غر غر های من راحت میشید فقط نمیدونم توی این ده روز چی بنویسم اگر غر نزنم =))) آّهان فردا شب قراره بعد از نمیدونم چند سال شما حداقل ۱۰ سال رو حساب...
-
کلی خاطره
دوشنبه 9 دی 1392 02:20
سلام امروز نمیخوام از مشکلاتی که میبینم بگم و به اصطلاح غر بزنم.گرچه یه پست خیلی اعترا.ضی دارم که مینویسم به زودی. اما امروز میخوام از یه حس غریب بگم که امشب بهم دست داد. من متولد تابستونم عاشق گرما و متنفر از سرما. از روز های کوتاه متنفرم چون تا بفهمی چه خبره شب شده. بخصوص الان که اصفهانم دق میکنم وقتی غروب میشه....
-
به جنگل خوش آمدید
شنبه 7 دی 1392 23:29
سلام. خواننده های اصفهانی وبلاگم میدونن مادی چیه اما برای غیر اصفهانی ها : مادی شعبه هایی از زاینده رود هست که زمان شیخ بهایی طراحی شده و آب زاینده رود رو به داخل شهر و کوچه ها می بره. طبیعتا الان که زاینده رود عزیز ما آب نداره این مادی ها هم خشک هستند. اما کوچه هایی که این مادی ها که بزرگ هم هستن از وسطشون میگذره...
-
وقتی که...
جمعه 6 دی 1392 23:00
دیروز یک ذهن پریشان یک پست جالب گذاشت . باران جان هم ادامه داد... و خواست که اگر کسی دوست داشت این بازی رو ادامه بده منم ادامه میدم این رو برای خواهرم نوشتم که هم خیلی دوستش دارم هم خیلی دلم براش تنگ شده....
-
کارت پارک های بدون پارک بان!
جمعه 6 دی 1392 01:45
سلام هفته ی پیش که مامی جان رو برده بودم دکتر که جواب پاتولوژی رو بعد از عمل به دکتر نشون بدن مامی جان رو پیاده کردم و رفتم به دنبال جای پارک. جدیدا توی خیلی از خیابون ها پارک بان ها رو برداشتن و دستگاه گذاشتن ( عین خارج!!) با این تفاوت که خارج میتونی با کارت اعتباری یا پول نقد به دستگاه پول بدی برای جای پارک اینجا...