ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

جواب دختر قوی عزیز

دختر قوی نوشت :

علارغم نفریتی که خیلی ها از موندن در ایران دارند،وقتی موقت برمیگردند خیلی ابراز احساسات میکنند و مثلا میگند دوست دارند ایران باشند(اما نمیدونم پس چرا برنمیگردند!!!)و میرند اینجا میگردند و..
اما تو چرا اینجوری نیستی؟همش دوست داری برگردی؟مگر خانواده ت اینجا زندگی نمیکننند؟{اومدی ایران اما میگی همش تو خونه داری وبلاگ میخونی!}حدقل بخاطر دور شدن ازونا که باید نگران باشی.البته حس میکنم یه سری مسایل دیگه در میانه که اینجا فیلتر میشه



گفتم شاید بهتر باشه این رو پست عمومی جواب بدم که شاید سوالش برای خیلی ها پیش آمده باشه. 


تمام خارج نشین ها وقتی میان ایران همیشه میگن دوست دارن بمونن. دلیلی که میگن میخوان بمونن اینه که وقتی بری خارج همش درگیر کاری وقتی بیای ایران چون خارجی محسوب میشی عزیز میشی. تمام فامیل های داشته و نداشته میخوان مهمونت کنن که یک شب رو منت بذاری بری خونشون. چون همیشه مدت اقامت کوتاه هست هر شب مهمونی و دور همی و خوش میگذره. خوب توی خارج همه سرشون گرم کاره. گاهی ما اخر هفته ها هم کار میکنیم. برای همین این همه مهمونی و دور هم بودن خوش میگذره خوب کسی نمیخواد بره. 

اما چرا هیچ کدوم حرفشون رو عملی نمیکنن برای برگشتن؟ خوب نمیتونن. کسی که میره زندگیش رو جایی شروع میکنه بخصوص وقتی از ایران میری و جای دیگه از صفر شروع میکنی برای چیزی که به دست میاری خیلی تلاش میکنی و زحمت میکشی. وقتی به ثمر میرسه دیگه خیلی سخته که بخوای ول کنی برگردی ایران که این بار هم باید از صفر شروع کنی. 

من از ایران یا موندن در ایران نفرتی ندارم. و برعکس ایران رو دوست دارم. 

من الان ۲ ماه هست اومدم ایران. ایران موندن های من همیشه در حد همین ۲ ماه هست نه بیشتر. اونجا من از صبح که ساعت ۷ از خونه میرفتم بیرون گاهی شب ۱۰-۱۱ میومدم خونه. 

دو جا کار میکردم درس هم میخوندم. شب جنازه ام میومد خونه اما حداقل بی برنامه نبودم. من اینجا هیچ کاری ندارم. وقتی که زندگی من اونجا شروع شده و آدم فعالی هستم چطور میتونم این زندگی پوچ فعلی رو تحمل کنم؟ 

اگر میخوام برگردم نفرت من از موندن در ایران نیست. نفرت من از بلا تکلیفی و نداشتن برنامه هست. من اینجا هیچ کاری نمیتونم بکنم. 

اینا رو گفتم که بدونید چرا میخوام برگردم. چون زندگی من اونجا شروع شده نه اینجا. 

و البته خانواده ی من ساکن ایران نیستن. الان توی این لحظه هستن شوهرم با منه اما کلا ساکن ایران نیستیم. 

نظرات 6 + ارسال نظر
دخترقوی پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 15:38 http://summer1392.persianblog.ir

سلام عزیزم.خوبی؟من میام و میخونمت.اما نمیتونم اکثرا نظر بذارم و حضورمو!!اعلام کنم.
داری کم لطفی میکنی.اتفاقا اون پستی که میگی برای گذشته بود رو قبلا خوندم و خجالت نیز کشیدم گفتم لابد برای من و امثال من بوده
شما همش کار میکنین پس کی زندگی میکنین؟؟؟مگه برای کار زندگی میکنی؟کی تفریح؟
کار خوبی داری؟

اتفاقا پست گذشته رو بیشتر برای تو نوشتم مخاطب خاص بودی براش. و اما در مورد کار
زندگی اونجا همش کار هست. تا بتونی زندگی کنی. البته اولش اینطوریه. وقتی که سر یه کار خوب با حقوق خیلی بالاتر بری دیگه اینقدر کار لازم نیست بکنی.
یکی از کار های من توی دانشگاه هست که خیلی راحت هست و دیگری توی یه مغازه کار میکنم. که البته اگر از نظر حقوقی با یکی مشابه من توی ایران مقایسه کنی حقوقم بیشتر هست.
تفریح هم داریم به موقعش

بانوی خانه پنج‌شنبه 7 آذر 1392 ساعت 14:03 http://1zojeashegh.blogfa.com

من رمز ندارم

باران پاییزی چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 13:24 http://baranpaiezi.blogsky.com


ایشالا واسه کریسمس اونجایی دیگه؟؟؟؟؟

میخواستم برم نشد. کار شوهر جان گیره.
اما برای کنسرت ابی میگی؟ خواهرم میره :))

خواهرشوهر چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 10:27 http://harfayekhaharshohari.blogfa.com

حرفتون کاملا منطقیه
نمیشه انتظار داشت کسى که سالها اونجا زندگى کرده بهش بگى اگه اینجا رو دوست دارى خب برگرد
اینجورى که نمیشه
امیدوارم هر جا هستى موفق باشى

مرسی

حیف نون چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 02:14 http://jest.blogfa.com/

http://jest.blogfa.com/




حیف نون رفت رو خر و یه عکس یادگاری گرفت
بعد عکسو واسه زن غضنفر فرستاد
زیر عکس نوشت
سلام بر زنم بالایی منم
----------------------------------------

حیف نونی غضنفرو که به شکل شیطان در اومده بود را تو خواب دید
دید که ریش حیف نونو گرفته و داره به مشت می زنه تو دماقش
خواست یه مشت دیگه بزنه بهش
یهو از خواب پرید دید ریش خودش تو دستشه
--------------------------------------------------------

غضنفر گنده بک سیلی محکمی به حیف نون ضعیف النفس زد
حیف نون ضعیف النفس گفت:
مگه مرض داری، جدی زدی یا شوخی بود
غضنفر خندید و گفت: اولا مرض خودت داری، تو شلوارت مگس خودت داری
دوما خیلی خیلی هم جدی بود
حیف نون ضعیف النفس گفت:
شانس اوردیکه مرض داری، چون من اصلا مرض ندارم

--------------------------
من که برات کامنت گذاشتم
امیدوارم خوشت اومده باشه
متنظر حضورت خوبت و کامنت قشنگت هستم
موفق باشی

ریحانه چهارشنبه 6 آذر 1392 ساعت 01:09 http://6962576.blogsky.com

هر جا هستی سالم وسلامت باشی گلم
به نظر من به کسی ربطی نداره کی کجاست واز چی متنفره

فدای تو عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد