ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

بی حوصلگی یا ....

توی فامیل همیشه هرکسی مشکل با کامپیوتر داشته باشه میاد سراغ من. 

البته من اصلا ادعایی در رابطه با کامپیوتر ندارم. کلا کار خاصی هم بلد نیستم اماچون کار های عادی مثل ایمیل باز کردن ساخت فولدر و غیره رو براشون راحت توضیح میدم به من لطف دارن و فکر میکنن من در حد مهندس کامپیوتر هستم.

مشتری های منم غالبا مامانم عمه جان و مادر بزرگ جان هستن

بله مادر بزرگ..

مامان بزرگ من الان حدود ۵-۶ سال هست که لپ تاپ خریده و از زمانی که خرید نوه ها غصه دار شدن به جز من!

تنها کسی که با حوصله و دقت یه موضوع رو ۱۰۰۰ بار هم توضیح میده منم. اون قدر که توی فامیل همیشه میگن تنها کسی که حوصله ی توضیح مشکلات بزرگ کامپیوتری ما رو داره بانوی ماه هست!


حالا فکر کنید که من ایران زندگی نمیکنم و مادر بزرگ و عمه جان ایران هستن.  

عمه جانم دو تا دسته گل دارن که از ۲۴ ساعت روز  ۲۸ ساعت رو در حال کار با کامپیوتر میگذرونن. (البته نه به صورت حرفه ای) 

اما نه عمه جانم نه مامان بزرگ عزیز سراغ اون دو تا دسته گل نمیرن برای حل مشکلات. 

صبر میکنن من بیام ایران تا سوال ها رو بپرسن.

این درحالی هست که مادر بزرگ من همیشه مدت زیادی رو خونه ی عمه جان میگذرونه و هیچ کدام از دسته گل ها تلاشی برای توضیح نمیکنن. 

اولی که میگه بلد نیستم و دومی هم خیلی رک میگه حوصله ندارم. 

داشتم چند وقت پیش عکس های کودکی رو نگاه میکردم. 

اون زمانی که مادر بزرگ یا عمه جان به این بچه ها با صبر و حوصله غذا میدادند یا بازی میکردند یا سوال های بی انتهاشون رو جواب میدادن زمانی هم گفتن من نمیدونم یا حوصله ندارم؟

مثلا حوصله ندارم ناهار درست کنم یا حوصله ندارم غذا دهنت بذارم. 

بخصوص زمانی که یه کودک بی دفاع بودن.

الان هم مادر ها و مادر بزرگ های ما که دارن کار با کامپیوتر رو یاد میگیرن شدن مثل ۵-۶ سالگی ما با هزار تا چرایی که تمامی نداره. چرا ما براشون بی حوصلگی کنیم؟ 

گاهی فکر میکنم اینا بی حوصلگی نیست. بچه ها دوست ندارن پدر مادر وارد مسیری بشن که اونا میرن یا گاها ممکنه چیزی رو پنهان و میترسن فاش بشه. 

یا دوست دارن اونا بیشتر از پدر مادر بدونن

نظر شما چیه؟!