ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

الو؟ از اتش نشانی زنگ میزنم

اواخر شهریور ماه بود. هنوز هوا گرم بود  و ما پنجره ی اتاق رو باز میذاشتیم. 

حدود ساعت ۴ صبح بود که با بوی سوختی از خواب پریدم. مثل وقتی که کاغذ آتیش میزنی. 

از اتاق اومدم بیرون دیدم نه خبری نیست و جالب اینجا بود که بو فقط توی اتاق ما بود. بیرون اتاق خیلی کم بود. ( پنجره های کل خونه به جز اتاق من بسته بود. )

اومدم بخوابم دیدیم نمیشه . اقای همسر هم یواش یواش صداش در اومده بود که نمیتونه نفس بکشه این بو از کجاست.

جلوی خونه ی ما یک زمین بایر هست که سابقه ی آتیش سوزی داره چون اون روزا خیلی گرم بود گفتم شاید آتیش گرفته باشه رفتم سر زدم دیدم خود زمین که نه اما سطل آشغال دودی ازش بلند میشه که بیا و ببین 

کلی با خودم کلنجار رفتم اما اخر سر زنگ زدم آتش نشانی. با خودم هم گفتم یارو الان میخنده میگه خانم خوب برو توش آب بریز!!

اما بر خلاف چیزی که فکر میکردم به سرعت آدرس گرفت و کمتر از ۵ دقیقه اینجا بودن.

ما هم که راه نفسمون باز شد دیگه خوابیدیم. 

فردای اون روز مشغول کار خونه بودم که تلفن زنگ زد. 

-سلام از آتش نشانی تهران تماس میگیرم.

- (من با تردید) سلام! روزتون بخیر

-ببخشید خانم دیشب از شماره ی شما با آتش نشانی تماس گرفته شده

-( من با حالت تدافعی) بله خود بودم که تماس گرفتم

اینجا بود که اون اقا شروع کرد به سوال های بیشتری پرسیدن از ادرس و اسم من و سطح تحصیلات و شغل و هزار تا سوال این مدلی و البته علت تماس 

گفتم: ببخشید قبل از اینکه این سوال ها رو جواب بدم دوست دارم بدونم دلیل این سوال ها و تماس شما چیه؟!

جواب داد: ما به صورت رندم تلفن هایی که با آتش نشانی میشه رو باهاشون تماس میگیریم که ببینیم آیا راضی بودید از سرویس ارایه شده.

من داشتم شاخ در می آوردم که این چی میگه!!

جواب سوال ها رو دادم و روی قسمت سطل اشغال هم کلید کردم.

یه ۲۰ دقیقه ای اون روز این اقا با من به عبارتی مصاحبه کرد و در آخر ازم بخاطر اینکه یک شهروند مسوول بودم تشکر کرد.

میگفت علت تماسشون استفاده از انتقادات یا پیشنهاد های مردم هست برای بهبود سرویس های آتش نشانی. 

میگفت برای مردم هنوز تماس با آتش نشانی جا نیوفتاده در حالی که خارج از کشور آتش نشانی حرف اول رو میزنه. 


اون روز حس خوبی پیدا کردم . بخصوص که همسایه های بی بخار ما یکیشون حتی نیومده بود ببینه چرا بوی دود میاد!

کلا اینجا رو آب ببره محله ی ما رو خواب برده.

چیزی که باعث تعجبم بود این ارگان وظیفه ی خودش میدونه برای بهبود کارهاشون زنگ بزنه و پیگیری کنه و اما ارگان های دیگه ای داریم که خیلی این موضوع براشون مهم نیست. من حتی نمیگم بیان بعدش زنگ بزن پیگیری اما همون موقع که زنگ میزنی هم نمیان. یا اون موقعی که باید کار رو انجام بدن نمیدن. مرتب پشت گوش می اندازند یا به دنبال رش.وه هستند. برای هر چیزی یا هر کاری دوست ندارند به موقع انجام بدن و همیشه دوست دارند که پشت گوش بندازند. یا بهش اهمیت ندند. 


به افتخار اتش نشانی و آتش نشان های عزیز که شبانه روز دارن زحمت میکشن. 

راستی دفعه ی بعدی که توی تاکسی نشستید و خدایی نکرده دیدید ماشین امداد چه اورژانس چه آتش نشانی پست سرتون هست از راننده بخواهید بهش راه بده نه اینکه راه رو هم از اون ماشین امداد بگیره.


پی نوشت:

۱-امشب مامان گلم برگشت. به افتخار برگشتش شام رفتیم بیرون. موقع برگشت من عقب نشسته بودم کنار همسر جان نمیدونم چی شد که خوابم برد. برای اولین بار سرو روی زانوی همسر جان بوده و خوابم برده. فقط یکدفعه دیدم همسر جان داره آروم نوازش میکنه و بیدارم میکنه میگه پیاده شو رسیدیم! 

خیلی حس خوبی بود. البته حس بدی هم داشتم اخه امروز الکی بهش گیر دادم. 

یه مدته الکی بهانه گیر شدم. دلیلش رو به زودی میگم.

۲- مجبورم هر نوشته در چرک نویس رو دوباره بنویسم یا کپی کنم اخه تاریخ همون روزی رو ثبت میکنه که نوشتم نه ویرایش شده. 

نظرات 3 + ارسال نظر
ریحانه شنبه 11 آبان 1392 ساعت 16:00 http://6962576.blogsky.com

وای چه وظیفه شناس خیلی خوب بود
الهی عزیزم چه بیدار کردن خوبی بیدار کردن شوهر من واقعا افتضاحه یعنی حاظرم ازرائیل یا هرچیز بد دیگه ای که وجود داره بیدارم کنه ولی شوهری نیاد وای وقتی که میخواد بیدار کنه یکسره صدا میکنه وغر میزنه اینجوری...
ریحان ریحان ریحان ریحان اه پاشودیگه(اگه صبح زود باشه)به خدا دیرم شد پاشو دیگه اه ریحان ریحان ریحان ریحان من رفتم .اونوقت باید ساعت 7سر کار باشه ساعته چنده منو بیدار میکنه شیش وربع یا دیگه خیلی دیر شیش ونیمه همه کسایی که پیشش خوابیدن وفرداش شوهری مسئول بیدار کردن بوده گلگی میکردن همچین شوهر با احساسی دارم من

نه بابا بنده خدا شوهر من حتی صبح ها که میره من رو بیدار نمیکنه. خودش بی صدا میره که یک موقع من بیدار نشم.
:)))))

باران پاییزی شنبه 11 آبان 1392 ساعت 10:06 http://baranpaiezi.blogsky.com

میدونی بانو من همیشه می گم آتش نشانی شغل شریف با مسولیت زیاد و پر خطریه. 24 ساعت مداوم بیدار موندن شرایط روانی زیادی رو می طلبه که فقط یک فرد با از خودگذشتگی و آموزش زیاد می تونه از پسش بر بیاد. امیدوارم خدا این عزیزان عاشق به کار رو در پناه خودش حفظ کنه.
در مورد پ.ن: بانو جان تا دلخوری پیش نیاد که زندگی شیرین نمیشه. کلن نمک زندگیه دیگه

آره واقعا. بخصوص توی ایران که این افراد بدون هیچ چشمداشتی واقعا فقط از جونشون مایه میذارن. بازم توی کشور های خارجی آتش نشان ها حقوق خیلی خیلی بالایی میگیرن اما اینجا نه.
و در مورد پی نوشت. اره خوب دیگه از این نمک ها باید باشه که خانم ها بعدش حسابی ناز کنن. به شرطی که خیلی شور نشه فشار رو ببره بالا!!

دخترقوی جمعه 10 آبان 1392 ساعت 18:31

جملات آخر پینوشت اول:وای چه حس خوبی.من که خوندم یکجوری شدم.خوشبحالت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد