ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

این من نیستم

سلام

این چند روز فقط کامنت های محبت آمیز شما رو میدیدم و نگرانی هاتون در مورد قرص های تجویزی.

اون قرصی که در موردش نوشتم فقط همون یک شب اون اثر خواب رو روی من داشت. 

اما راستش من باید این دوره ی قرص ها رو تمام کنم. 

درسته که امروز هر دکتری میری یک مشت قرص بی خودی میده و غالبا به قول دوستان فقط سست و خواب آلود میکنه که آدم چیزی یادش نمونه. 

اما من توی این ۳ روزی که دارم این قرص ها رو میخورم فعالیت های روزانه ام هیچ تغیری نکرده و یکی از این قرص ها رو من باید صبح بخورم. 

ولی غلتی که من این دوره رو ترجیح میدم تمام کنم 

۱- اینکه من به این دکتر کاملا اعتماد دارم. برای این دکتر غریبه یا بیمار گذری نیستم که براش بی اهمیت باشه ما سال هاست که با این دکتر رفت و آمد خانوادگی داریم. پس میدونم که با من مثل دخترش برخورد میکنه تا یک بیمار رهگذر. گرچه با توجه به کارنامه ای که از ایشون هست این دکتر یکی از بهترین دکتر های مغز و اعصاب ایران هستند. 

۲- دختری که این مدت من از خودم دیدم و میبینم با دختری که هستم فرق میکنه. من تبدیل شدم به یک انسان پرخاشگر زودرنج و کم طاقت که متاسفانه سر هر مثاله ی کوچیکی کنترلش رو از دست میده. 

امروز باز هم بخاطر مشکلی که با این مدیر ساختمان داریم شاید ۳۰ دقیقه فقط جیغ میکشیدم و میدونم که این من نیستم. من همیشه یه دختر صبور و با تحمل و متین بودم نه این موجود عصبی پرخاشگر که با هر مسئله ای از کوره در میره و به زمین و زمان گیر میده. 

راستش دوست ندارم که در مورد مسایل خیلی خصوصیم اینجا بنویسم نه اینکه به شما اعتماد ندارم نه کلا ادم کم حرفی هستم در این موارد. اما همین رو بدونید که 

از روزی که ازدواج کردم شاید ۶ ماه بعدش من خود خواسته و با تصمیم خودم وارد راهی شدم که فکر نمیکردم خیلی طولانی بشه و توی این راه طولانی که الان ۴ سال طول کشیده من خیلی اذییت شدم و همیشه زیر فشار روحی خیلی بدی بودم. به شوهر جان هم نمیگفتم و به اطرافیان این فشار رو بروز نمیدادم چون میدونستم اونا رو فقط بیشتر غصه دار میکنم.

از طرفی استرسی که از خرداد ماه تا آبان ماه روی من بود تا زمانی که نتیجه ی نهایی آزمایشم رو گرفتم و بعد مشکلی که همسر جان دچارش شده و من میدونم هیچ کاری نمیشه کرد جز اینکه تلاش کرد برای حلش تمام این ها فشار شدیدی روی من وارد کرد. 

از طرفی اگر یادتون باشه چند هفته ی پیش یک هفته نبودم و گفتم دعا کنید با خبر خوب بیام که نشد همون ضربه ی نهایی رو به من زد. از اون روز من آرامش ظاهری رو هم از دست دادم .

افسرگی من شدید تر شده و الان با هر چیز کوچکی حتی یک تبلیغ گریه میکنم یا هر محرک عصبی بی ارزشی من رو منفجر میکنه. 

اینا رو گفتم که بگم همه تون رو دوست دارم اما من باید برگردم به همون بانوی ماه واقعی بنابراین این دوره ی درمان رو تا آخر دنبال میکنم.

مرسی که اینقدر نگران من هستید. 

راستش این وبلاگ تنها دلخوشی من توی این لحظات هست. پس تا زمانی که باز بانوی ماه بشم ترکم نکنید لطفا. 


پی نوشت : امروز در راستای کمی تغییر روحی رفتم ناخن کاشتم. این دفعه ی سوم هست. دو بار زمان مجردی کاشتم اما اقای همسر دوست نداره. با مامان شوشو جان کلی جرف زدیم تا شوهر جان راضی شدن برای این کار. چیزی که بیشتر از هر چیزی توی کاشت ناخن دوست دارم صدای خوشگل تیک تیک ناخن روی کیبرد هست :))


نظرات 12 + ارسال نظر
پرنیان یکشنبه 1 دی 1392 ساعت 14:36

عزیزم اصلا غصه نخور فکرم نکن این غیرطبیعیه ما هممون این روزا نرمال نیستیم نه خدایی بگو کدوم نرمالیم ؟
من که سر دسته دیووونه ها

اره خوب همش بخاطر فشار های عجیب غریب هست که روی مردم هست.
دور از جون عزیزم

پرندیک پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 19:25 http://parendik.blogfa.com

ایشالله که زودی بشی همون آدم سابق

مرسی عزیزم

ریحانه پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 16:56 http://6962576.blogsky.com

سلام گلم
انشاالله خیلی زود خوب بشی و بشی همون بانوی ماه قبل هرچند الان هم برای همه عزیزی
عزیزم اگه میدونی این دوره درمانی برات مفیده حتما ادامه بده
برات از ته ته قلبم دعا میکنم زودی مشکلاتت حل بشن
اره ناخون یه چیز دیگس من هروقت بلند میشن شوهری میگه باز شدی عین گربه ها ناخون گیر رو بیار کوتاهشون کنم خخخخخخخخخ اخه نمیدونم چه جوری به دست وپاش خط میفته هرچی هم سوهان میزنم اصلا تیزه تیزه
میشه باهاشون هندونه قاچ کرد

=)))
پس بگو اذییتم کنی ناخون هام رو بلند میکنم چنگت میزنم :))
مرسی عزیزم

زویا پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 16:40 http://zehnemanedige.persianblog.ir

ناخن های جدید مبارک :) خب یه عکس از ناخنات میذاشتی ببینیم. منم هوس کردم. تا حالا نکاشتم. میشه آدم خودش بگه قد ناخنش چقدر باشه؟ من نمیخوام خیلی بلند و ضخیم باشه، چون توی دانشگاه تابلو میشم. میخوام خیلی طبیعی ولی شکیل و مرتب باشه :)
ایشالله که زودی خلق و حوصلت لذمیگرده سرجاش و آستانه تحملت هم بالاتر میره و میشی همون بانوی ماهی که میخوای :)

سلام
چشم میذارم. خیلی خوشگله فقط کمی دردسر داره . یعنی هر ۳ هفته یک بار باید بری ترمیم اما اینقدر خوشگل میشه که نگو.
تازه لاک هم روش موندگار هست. بخصوص وقتی که فرنچ کنی خیلی میمونه.
منم از بلند بدم میاد برای همین کوتاه میگیرم همیشه. من چند جایی رو دیدم که خیلی خوب درست میکنن که مثل خود ناخن هست. کلفت و زشت نیست. کار این کسی که ناخن خودم رو هم درست کرد دیدم همینه فقط باید دوبار ترمیم بشه تا طبیعی به نظر بیاد. حالا عکسش رو میذارم
مرسی عزیزم منم امیدوارم
ه

خواهرشوهر پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 13:49 http://harfayekhaharshohari.blogfa.com

عزیز دلم خیلى محبت کردى
ممنونم

سمانه پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 13:46 http://weroniika.blogfa.com/

سلام بانوی عزیز
درسته که فشار زیادی تحمل کردی و می کنی اما به خودت سخت نگیر
چند سال بعد تازه می فهمی ارزش این همه اذیت کردن خودت را نداشته
امیدوارم که خیلی زود خودت شی و به روزهای خوبت برگردی
ناخن هات هم مبارک باشه کار خوبی کردی

سلام
اره همه همین رو میگن اما فعلا دیگه توانم تمام شد
منم امیدوارم زود بهتر بشم
مرسی اره فعلا تا یه مدت آرایشگاه بازی میکنم فکر کنم توی روحیه ام خیلی اثر بذاره

آرزو پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 12:56 http://omidandarezo.mihanblog.com/

مطمئن هستم هر چه دوباره همون بانوی با آرامش قبلی میشی
چون داری تلاشت رو میکنی

موفق باشی

مرسی عزیزم

دریا پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 11:10 http://ruzgareman.persianblog.ir/

سلام بانو حالا انقدرم این قضیه افسردگی رو واسه خودت بزرگش نکن باور کن الان همه مردم همین طوری عصبی هستن چیزی نیست که درسته که باید درمانت رو ادامه بدی اما زیادم واسه خودت تکرارش نکن که حالا انگار چه بیماریه حادیه !!! همش خوشحال باش اصلا هم بابت دیگران اعصابت رو خورد نکن مخصوصا واسه این مدیر ساختمون

میدونی نه همیشه خود دار بودم الان که نمیتونم اون طوری باشم آزارم میده شاید برای همینه که به قول تو بزرگش کردم.
دیروز شوهرم هم همین رو میگفت. میگفت تو بیخود این موضوع رو بزرگ کردی فکر کردی حالا داری قرص میخوری روانی هستی درحالی که این طور نیست.
چی بگم والا

صنم پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 09:41 http://daftaresanam.persianblog.ir/

من خیلی خیلی درباره دارو خوردن مقاومت کردم با اینکه داروهای خیلی خفیفی بود اما برام تابو بود....
اما بهم هشدار داده شد اگه از اینی که شدی! بدتر شی همین داروهای خفیف هم نمیتونه کمکت کنه
این شد که پذیرفتم شیش ماه مصرف کنم نمیگم خوب بود یا بد اما کمک بود بخصوص که دقیقا تو همون مدت عزیزی از دس رفت و واقعا نمیدونم اگه تحت درمان دارویی نبودم چطور اون روزا رو میگذروندم.....
اما گذشت دیگه برام تابو نیس چون وقعا برام لازم بود
چشم بهم بزنی این سه ماه هم گذشته و .....
دپاکین میخوری؟

آره بعضی وقت ها لازمه
نه یکیش لاموکژین هست
یکی لورانازپام
دومیه شب اول خوابم کرد اما دیگه نه عادی میخوابم

باران پاییزی پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 09:09 http://baranpaiezi.blogsky.com

امیدوارم بسلامت از مشکلات عبور کنی و بشی همون بانوی ماه سابق

مرسی باران نازنین

باران پاییزی پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 08:49 http://baranpaiezi.blogsky.com

امیدوارم بسلامت از مشکلات عبور کنی و بشی همون بانوی ماه سابق

بانوی خانه پنج‌شنبه 28 آذر 1392 ساعت 01:13 http://1zojeashegh.blogfa.com

عزیزم یه دوره ای تحت فشار بودی که اینشالله آروم آروم تموم میشه و میره و اینشالله به زودی بیای بگی که تموم شد تموم این فشار ها و مشکلات.
دل بی غم در این دنیا نباشد اگر باشد بنی ادم نباشد
امیدوارم که همیشه دلت شاد و لبت پر خنده باشه و خیلی زود همون جور که میخواستی باشی.
راستی عکس ناخناتو بزار ما هم ببینیم و کیف کنیم که دستای دوستمون چه خوشمل شده.

سلام عزیزم
اره. انشاالله دعا کن اگر این دوره تمام بشه و این اتفاقات عجیب غریب بره زودتر هم خوب میشم.
خیلی گلی
اره حتما عکسش رو میذارم امشب
بوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد