ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

معضلی به اسم همسایه

سلام

حالا میگید این بانو خودش مشکل داره وگرنه چرا هرجا میره با همسایه ها مشکل داره :))

ولی باور کنید این طوری نیست =))) شایدم باشه نمیدونم شاید من زیادی استانداردهام بالاست 

خوب خونه رو که عوض کردم از خونه ی قبلی ۵ تا خیابون به سمت غرب یا به عبارتی به سمت دریا هست. تمام این محله ها محله های آروم و خیلی خوبی هستند. خونه قبلی از دیوار صدا میومد اما از همسایه نه. خیلی همه مراعات همدیگه رو میکردن. اما اینجا با اینکه محله ی خوبیه اما انگار این کوچه توش بر خورده :)). همسایه ها پر سر و صدا ترین همسایه هایی هستند که تاحالا دیدم. حسابی هم فضول هستند. دوست دارن توی خونه ی بقیه ی سرک بکشن. 

اولین چیزی که باعث تعجب من اینجا شد این بود که صبح روز دوم با صدای بوق ممتد یه ماشین از خواب بیدار شدم. از همون هایی که سرویس های مدارس توی ایران میزنن که برو بیا پایین. اینجا بوق زدن متداول نیست. یعنی جریمه هم داره. 

بعد اینجا طرف هر روز راس ساعت ۸ میاد دنبال بچه هاش و بوق میزنه اونقدر بوق میزنه که بیان!!

به مدیر ساختمان گفتم گفت من به مامانش میگم اما بعید میدونم اثر کنه چون دختره آدم مشکل داریه. 

من وقتی این رو گفت فکر کردم خوب منظورش اینه که با مامان باباش نمیسازه 

تا اینکه یک روز پلیس میریزه و خونه ی ما رو محاصره میکنه. اهان یادم رفت بگم که این همسایه قبلا خونه ی ما زندگی میکرد. 

من خونه نبودم اما خدا رو شکر خواهرم بود چون مامی جان خیلی انگلیسی بلد نیست و هول میکرد. 

خلاصه پلیس میاد پرس و جو و بعد از اونجا بود که فهمیدیم اون خانمی که میاد بوق میزنه یک مجرم سابقه داره!!

دیروز که رفتم چک اجاره رو به مدیر ساختمان بدم  گفتم اگر توی واحد های جاهای دیگه جای خالی بود به ما خبر بدید. ما اینجا نمیتونیم بمونیم. خیلی شلوغ و خطرناکه.

متاسفانه اینجا خونه خریدن خیلی راحت نیست. یا باید کل پول رو داشته باشی یا اگر بخواهی قسطی بخری باید اعتبار خوبی داشته باشی با یک در آمد قابل توجه. که من فعلا هیچ کدوم رو ندارم. پول کامل هم مثلا یه خونه ی خوب توی محله ی خوب بالای ۱ میلیون دلاره که ....

فعلا باید همین جا سر کرد تا موقع تمدید ببینم چه میشه کرد. شاید تا اون موقع شر این دختر کم شد!


پی نوشت: ماه رمضان مبارک. نماز روزه هاتون قبول . من رو هم موقع افطاری دعا کنید 

خدا واقعا رحم کرد....

سلام

امروز سرکار رییسم گفت برم براش از اون طرف خیابون قهوه بخرم. قبل از اینکه برم یک دفعه صدای انفجار اومد. کیف رییسم بی دلیل برگشته بود و عطر گرون قیمتش شکست. 

به سرعت رییسم جمعش کرد و گفت قضا و بلا بوده .

رفتم بیرون به سمت استار باکس که قهوه بگیرم. دم چراغ قرمز ایستادم تا چراغ برای من سبز بشه. یه دختر پسر هم کنارم بودن. حواسم به گوشیم بود و داشتم نتیجه ی بازی آلمان و آمریکا رو دنبال میکردم. 

شروع کردم از خط عابر به رد شدن که احساس کردم یه چیزی به سرعت از جلوی پام رد شد سرم رو بلند کردم دیدم یه ماشین شاسی بلند از چراغ رد شده اونم با سرعت. خیلی خدا رحمم کرد که یک قدم جلو تر نبودم وگرنه با سرعتی که داشت له شده بودم. 

تا ۵ دقیقه شکه بودم. 

هنوز که بهش فکر میکنم تنم میلرزه


دوستانی دارم بهتر از برگ درخت.....

سلام 

میدونین پریروز که بعد از مدت ها این صفحه ی وبلاگ رو دیدم چی بهم انرژی داد؟ کامنت های پی در پی دوستای گلی که اینجا باهاشون آشنا شدم. اینکه مهربان هایی از هزاران کیلومتر اون طرف تز سراغ من رو میگیرن و نگرانم هستند. 

اونایی که برام آرزوی موفقیت کردن و به نوعی یادآوری کردن که به یاد من هستن.

امروز یکمی ذهنم درگیر بود و حوصله نداشتم. دلم گرفته بود حتی رفتم کمی هم بیرون ولی باز فایده نداشت. 

الان اومدم خونه و گفتم یه سری به وبلاگ ها بزنم. که اول با یک کامنت از نسرین جون مواجه شدم که من رو دعوت کرده بودند به وبلاگشون و بعد با عکسی که بخاطر من گذاشته بودند.

تراس نسرین جون به نظر من یکی از دل انگیزترین منظره ها رو داره توی بهار که عکسش رو دیدم. 

الان از اون تراس خیلی زیبا چون زمستون شده فقط این گلدون قشنگ و گل های نو رسیده اش مونده.

مرسی نسرین جون 

مرسی از تمام دوستانی که هستن. مرسی از مرضی جون دختر گندمگون ریحانه دلارام جون. باران عزیزم و ........ درواقع بهتره بگم تمام دوستان وبلاگیم. 

مرسی که هستیننن

دوستتون دارم 


پی نوشت: خواهر شوهر جون کامنت نمیشه برات گذاشت بستی خواهر؟


من برگشتم.

سلامم به همه دوستای عزیزم 

امیدوارم خوب باشید

از تک تکتون ممنون که این مدت همه جوره به یادم بودید و ببخشید که نبودم. 

پست قبلی گفتم واقعا درس فرصت هیچ کاری رو بهم نمیداد. 

هفته ی پیش امتحانام تمام شد و با شوهر جان فرصت کردیم یه سر به خانواده ی عموش بزنیم و دیروز برگشتیم. 

امروز سرکار بودم و تازه رسیدم قبلش از رییسم اجازه گرفتم که صبح دو ساعت دیر برم سر کار تا بازی بی نظیر ایران و آرژانتین رو ببینم.

ناداوری باعث باخت ما شد و سربلندی برای تیم ملی موند که بسیار عالی بازی کرد ۹۰ دقیقه غیورمندانه بازی کردن اونم در برابر تیم شماره ۵ دنیا و یکی از مدعیان قهرمانی. 

به تیم ملی افتخار میکنم. نمیدونید این روزا اینجا چه خبره. 

من که فعلا صدا ندارم و فقط سیما هستم از بس امروز جیغ زدم.

دوستتون دارم 

دیگه بیشتر از قبل میام

بانوی ماه


پینوشت ۱: ریحانه جان چرا من نمیتونم برات کامنت بذارم؟

پی نوشت ۲: دوستای عزیزم دارم اول به تک تک کسانی که این مدت به یادم بودن و کامنت گذاشتن سر میزنم ماشاالله ۸۰ تا کامنت بود تازه شده ۳۷ تا. سراغ همه میام دوستتون دارم 

وقتی بانوی ماه قاطی میکنه

سلام به همه 

اول از همه از تک تکتون تشکر میکنم که سراغم رو میگرفتید و شرمنده که نبودم 

این چند ماه که برگشتم اینجا عجیب ترین ماه های زندگیم بوده 

راستش اینقدر درگیر درس و کار بودم که حتی بابام دیشب اعتراض کرد که من ٢ هفته هست تورو ندیدم 

من حتی اخر هفته هم کار میکنم و مشکل اینجا بود که حتی فرصت درس خوندن هم دیگه ندلشتم 

متاسفانه از نظر درسی خیلی افت کردم و مجبور شدم یکی از کلاس هام رو بندازم

همش فکرم اینجا بود ولی نمیرسیدم بیام 

الان هم سر کلاس تاریخ نشستم !!!! 

ولی این هفته کمی تغییرات انجام شد

١- درسی که حذف کردم کمی برنامه ام رو سبک تر کرد

٢- کارم رو عوض کردم الان به عنوان یک منشی و حسابدار توی یه ارایشگاه مشغول شدم که از هفته ی دیگه شروع میشه همین باعث میشه حداقل یک روز در هفته رو خونه باشم

از نظر جسمی واقعا خسته شدم ولی یک ماه دیگه بیشتر نمونده و کلاس ها تمام میشه راحت میشم

دوستتون دارم