ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

ماه نیمروز

دختری هستم از ماه. با هزاران عشق و آرزو و رویاهایی بلند.

بازار بزرگ تهران!

سلام

امروز بالاخره رفتیم بازار. اولین بار بود که با ماشین میرفتم. مامانم گفت با مترو بریم که بنا به دلایلی من مخالفت کردم و گفتم یک طرح میگیرم و با ماشین میریم. 

اصلا هم بلد نبودم!! ولی دیگه سلام و صلواتی رفتیم تا آخرش خوردیم به یک جایی که اقا پلیسه گفت نمیشه بری و بپیچ که فهمیدم اونجا نزدیک بازار هست. 

کمی چرخیدیم البته خرید نکردیم ( خرید آنچنانی نکردیم) مثلا من برای خودم یه نایسر دایسر هست که تلویزیون تبلیغ میکنه گرفتم چون مامانم یکی از کیش گرفته بود حرف نداره . 

خوب اینا بماند بشنوید از صبح که چه کردم .

یادتونه گفتم اون مدیر ساختمان فضول گفته بود که آقای احسانی همسایه ی طبقه ی سوم گفته اگر ایشون باز اینجا پارک کنه من ماشینش رو خط می اندازم. خوب ما قبلا با اون اقا حرف زده بودیم و قرار بر این بود که ایشون که اخر شب ساعت ۱۰ میاد خونه ما ماشین رو بعد از ایشون بذاریم. حالا اقای مدیر گفته بود که کلا گفته ما اگر بذاریم خط می اندازند. خوب فرداش هم ماشین خط افتاد!

امروز صبح آقای احسانی رو دیدم . رفتم و سلام علیک کردم و موضوع رو براش گفتم و گفتم که اقای فضول باشی گفته از قول شما گفته ماشین رو خط می اندازید و ماشین خط افتاده اما اقای احسانی من شخصیت شما رو میدونم و میدونم که کار شما نیست . باورتون نمیشه که جا خورد! جون بچه هاش رو قسم میخورد که این کارو نکرده. گفتم نیازی به قسم خوردن نیست من خودم میدونم که کار کیه و الکی قصد ایشون هم فقط به جون هم انداختن همسایه ها هست.

بعدم گفت لازم بدونید رو به رو میکنیم گفتم من مشکلی ندارم فقط بدونید که با چه آدمی طرف هستید.

ماشین باز خط افتاده دوربین رو هم به زودی نصب میکنم اما در اولین فرصت که ببینمش بهش میگم که یک خط دیگه روی ماشین بیوفته من برای شما مامور میارم. میدونم می ترسه...


چند شب پیش این مطلب رو خوندم. مو به تنم سیخ شد.


پی نوشت: چون زیاد از مشکلات رانندگی نوشتم دیگه نمینویسم فقط همین رو بدونید که ممکن بود از امشب دیگه وبلاگ من آپ نشه! همین 

خیلی بعد نوشت: اقا یه توضیح در مورد پی نوشت بدم که این که گفتم دیگه وبلاگم آپ نشه برای این بود که مرده بودم!!

دوستتون دارم 


بازم ناخن جدید

سلام

اول از همسایه بگم که دیشب روی ماشین همسر جان نقاشی کشیده! میخوام دوربین نصب کنم که ازش مدرک داشته باشم و برم برای شکایت. شایدم فردا صبح یک سر رفتم کلانتری ببینم چه کار میتونم بکنم.

چهارشنبه با مامی جان میخوایم بریم بازار بزرگ تهران. من عاشق این بازارم. بریم یکم من خرید کنم برای همین چون چهارشنبه وقت ترمیم ناخن داشتم امروز رفتم ببینم میتونه بهم وقت بده که شکر خدا وقت داد. 

یه طرحی بود چند وقت پیش دیدم و خوشم اومد به طراح ناخنشون گفتم با کمی تغییر برام چیزی مشابه اون رو در بیاره. بامزه شده. 

پی نوشت: تاحالا  شده توی یک موقعیت بسیار عجیب قرار بگیرید که هر عکس العملی بخواهید انجام بدید ممکنه بد تلقی بشه؟

امشب خونه ی مامان شوشو بودیم شوهر جان گفت قسمت جدید شوخی کردم رو بذار.

مامان شوشو هم گذاشتن و باهم مشغول دیدن بودیم 

رسید به اون قسمتی که مهران مدیری میگه : 

آمریکایی ها دوبار عاشق میشن اما عشق اول رو بیشتر دوست دارن

اروپایی ها دو بار عاشق میشن و عشق دوم رو بیشتر دوست دارن

اما ایرانی ها ۴۳ بار عاشق میشن ۲ بار هم ازدواج میکنن اما مامانشون رو بیشتر دوست دارن

من رو میگی مونده بودم چی کار کنم بخندم بد بود. نخندم بد بود. دیدم مامان شوشو داره غش غش میخنده منم خندیدم :))



 


 

پازلی که تمام شد

سلام به همه 

خوب دیشب پازل رو تمام کردیم. 

همسر جان قسمت چپ پازل رو درست کرد و من سمت راست. 

تعداد تیکه هایی که من گذاشتم خیلی بیشتر بود اما کار شوهر جان سخت تر چون قسمت چپ تقریبا همه شبیه هم بودند. 

قرار بود مامی جان پازل رو تمام کنه یعنی درواقع تیکه ی آخر رو بذاره که البته از هولش هم ساعت ۲:۳۰ بیدار میبشه ببینه تمام شده یا نه و همون موقع هم تیکه ی آخر رو میذاره 

فقط نمیدونم چرا این پازل هم مثل رادیوهایی که میدن برای تعمیر کلی پیچ و مهره اضافه اورد!! حدود ۱۰-۱۵ تا قطعه زیاد اومد که البته من چک کردم و تیکه ها تکراری بودند. در هر صورت ما چیزی رو کم نذاشتیم :))


پی نوشت: 

۱- با توجه به تهدید همسایه مبنی بر خط انداختن ماشین دنبال راه حلی مثل نصب دوربین مدار بسته هستم که مدرک داشته باشم برای شکایت ازش چون میدونم که خط هایی که روی ماشین انداخته میشه کار خودشه. ۱۰ سال پیش هم که اومدیم هر روز یک خط جدید می افتاد روی ماشین ما میگفت کار همسایه ی طبقه دو هست! حالا اون همسایه سالهاست رفته اما باز ماشین ما جدیدا خط می افته!! اونم توی پارکینگ. این همسایه توی کلانتری پرونده داره یعنی قبلا با یکی دیگه از همسایه ها درگیر شده بود و اون همسایه هم ازش شکایت میکنه و طبیعتا هم محکوم میشه که چرا اینقدر فضولی میکنی. البته خودم رو درگیر نمیکنم چون به قول دوستان فقط اعصاب خودم رو بهم میریزم. برای یک انسان بی ارزش.

۲- امشب شوهر جان اومد خونه با یک کیسه . داد به من بازش کردم دیدم یک پازل دیگه هست. اشکم در اومد گفتم اون تازه تمام شده این دیگه چیه!! فعلا خیال ندارم پازل بازی کنم دیگه کلی کار دارم ضمن اینکه این یکی ۱۵۰۰ تیکه هست. خیلی کار دارم دیگه دم رفتن 

۳- آهان عکس رو در ادامه ببینید 

 


 

همسایه فضول

سلام 

یادتونه چند وقت پیش از مدیر ساختمون نوشتم توی این پست.

خوب ما یکمی مشکل جای پارک داریم فعلا. جایی که ما پارک میکردیم رو قبلا هم گفتم فعلا داربست زدند و فقط یکی از واحد ها میتونه پارک کنه. ما هم کنار باغچه پارک میکنیم یا اگر یکی از همسایه ها ماشینش نباشه ( یک همسایه ی خاص) با هماهنگی قبلی جای اون پارک میکنیم. 

روز پنچ شنبه اون همسایه ای که کنار داربست توی حیاط پارک میکنه رفت سفر تا همین امروز صبح و من میدونستم. 

خلاصه دیشب که اومدیم اونجا پارک کردیم. این همسایه ی فضول ما که مدیر ساختمان هم هست اونجا بود 

شروع کرد به اشاره و بعد که پیاده شدیم گفت اینجا پارک نکنید جای آقای فلانی هست. گفتم ایشون تشریف بردن سفر و نیستند. گفت میاد غرش رو به من میزنه گفتم نگران نباشید تشریف بیارن زنگ ما رو میزنن خودشون میدونن و بلد هستن و رفتم. 

بچه ها باورتون نمیشه که تا صبح اونجا کشیک میداد. صبح خیلی زود حدود ۷:۳۰ شوهرم رفت دید پایین دم ماشینه. 

شروع کرده به اینکه چرا به حرف من گوش نکردید اصلا شما حق ندارید ماشین اینجا بیارید . شوهرم هم گفته من اینجا مهمانم شما با پدر خانمم حرف بزن. 

خلاصه الان اومد دم در سرم سوت کشید 

یک عالمه دروغ سر هم کرد و به بابام تحویل داد. و اینکه اون طرف اصلا شما حق ندارید پارک کنید چون خونتون سمت راست هست !!! اینقدر دروغ گفت که نگو بعدم رو کرد به من گفت تو مثل دخترم می مونی منم دیگه داغ کرده بودم گفتم نه خیر من ( اشاره به بابام) دختر ایشونم و افتخار میکنم ایشون بابامه شما هم به هیچ عنوان نه بابامی نه مثل بابام. 

آخرش هم گفتم شما اگر مدیر ساختمانی به مسائل ساختمان رسیدگی کن به جای به جون هم انداختن همسایه ها. 

آخه دو هفته پیش بهش گفتم این در پارکینگ خرابه نصفه باز میشه اصلا گوش نکرد. 


پی نوشت: 

۱- دیشب خیلی راضی شدم از جوابم اما باید همون جا ختم میشد. امروز خیلی زیاده روی کردم اما از دروغ و ریا کاری بدم میاد و اینم داشت پشت سر هم نسبت به شوهرم دروغ میبافت. گرچه بابام جوابش رو داد اما منم مثل فنر چند باری در رفتم. که شاید بهتر بود اصلا در اتاق رو میبستم و یک موسیقی بلند میذاشتم تا دروغ هاش رو نشنوم 

هورمون ها حسابی قاطی کرده :)) 

۲- پازل رو به اتمام هست. امشب تمام میشه. 



راهنمایی سال های کابوس من

سلام

مهربانو جان چند وقت پیش در مورد دوران خوش دبیرستانش پست گذاشت و من رو به فکر فرو برد. به سال های دور به سه دوره ی دبستان- راهنمایی و دبیرستان 

بعد یاد این افتادم که دوران راهنمایی من بدترین دوران عمرم بود. 

توی بهترین راهنمایی اصفهان درس میخوندم. غیرانتفاعی بود. البته اونموقع ها مثل الان قیمت ها سر به فلک نمیکشید. ولی بچه ها گلچین شده بودند. همه هم از نظر سطح مالی در یک سطح. اما هر کس با یک روحیه ی متفاوت. خیلی زود اونایی که مثل هم بودند جذب هم شدند. من با دو نفر دیگه یک مثلث دوستی رو درست کردیم که هنوز هم پابرجاست با اینکه هرکدوم یک گوشه ی دنیا هستیم

اما گروهی هم بودند مقابل ما اول ۳ نفر بودند و تا سال اخر شدند ۵ نفر. گروهی مغرور که بالاتر از خودشون رو نمیدیدند. فکر میکردند خودشون بهترین و بالاترین بچه ها هستند. 

اون موقع ها تنها کسی که به جز من اقامت خارج داشت یک دختری بود که کلا متولد ایران نبود و بقیه هیچ اقامت خارجی نداشتند. اما اینقدر دماغشون رو بالا میگرفتند که فکر میکردی هرکدوم بچه ی فلان الماللک یا فلان الدوله هستند. 

من اون موقع ها اعتماد به نفس پایینی داشتم البته هنوزم خیلی اعتماد به نفسم بالا نرفته !! اونا هم از همین نقطه ضعف من استفاده میکردند و من رو اذیت میکردند.

زمانی که سال دوم دبیرستان بهشون خبر رسید که من از ایران رفتم چندتاشون سعی کردند با من ارتباط دوستانه برقرار کنند. اما بعد...

اون موقع ها خیلی بچه بودیم اما حالا هرکدوم ۲۷-۲۸ سالمون شده اما اونا عوض نشدند. 

از اون گروه ۳ نفرشون از ایران رفتند اما باز هم کشوری که من زندگی میکنم از اونا بهتره و باز هم اونا برای من قیافه میان :)))

گاهی فکر میکنم آدما فرقی نمیکنه اگر بچه باشند و حسود بزرگ هم بشن حسادت هاشون بزرگتر میشه فقط همین 

چرا ما نباید اگر خانم ایکس از ما موفقتر یا در سطح ما هست تخریبش کنیم؟ یا اصلا چه حقی داریم کسی که حتی از ما پایین تر هست رو بکوبیم؟ 


پی نوشت:

۱-پازل کمی بیشتر پیشرفت کرده. اما فردا مجبورم جمعش کنم . مامان شوشو میاد دیدن بابام و مامی جان گفتند که باید جمع بشه. فعلا با شوهر جان در حال مذاکره هستیم که جمع نشه 

۲-امروز یک دوست رو دیدم . بعد از مدت ها یک تنوع خیلی خوب بود. کلی هم از مصاحبت باهاش لذت بردم